ائل خان لار
elkhanlar
 
 

غازان . (اِخ ) فرزند ارغون بن اباقابن هولاكوبن تولوي بن چنگيز، هفتمين ايلخانان مغولي (از هلاكو ببعد) ايران است كه از سال 694 تا سال 703 هَ . ق . فرمانرواي كشور ايران بوده است . غازان خان در زمان ايلخاني ارغون خان از طرف پدر مأمور اداره ٔ امور خراسان و ري و قومس گرديد. در سال 687 امير نوروز كه از طرف ارغون خان به نيابت غازان معين شده بود از سوء رفتار ارغون خان با بوقا سردار بزرگ مغولي در زمان ايلخاني وي و كشتن بوقا و برآوردن و بركشيدن سعدالدوله ٔ يهودي سخت برآشفت . و بسياري از امراي خراسان را بر ضد غازان پسر ارغون با خود همدست كرد و در 27 ربيعالاول كه غازان در حدود كشف رود اقامت داشت بر سر او تاخت و او را به طرف مازندران منهزم كرد، غازان پس از جمع سپاهي درربيعالاَّخر همان سال به جنگ او برگشت ولي اين بار هم در نواحي رادكان از امير نوروز شكست خورد. وصول خبرشكست غازان بر ارغون گران آمد و جمعي را براي سركوبي او مأمور خراسان كرد. امير نوروز تاب مقاومت در خود نديد و به تركستان گريخت و غازان به هرات آمد و در سال 689 هَ . ق . مجدداً بر خراسان استيلا يافت . امير نوروز در تركستان به خدمت قيدو خان رسيد و او را به گرفتن خراسان تشويق كرد و لشكرياني فراوان در حدود30000 نفر از او گرفت و در سال 690 به خراسان آمد وغازان از پيش اين سپاه عقب كشيد ولي چون لشكريان قيدو به مردم خراسان صدمات بسيار زدند اهالي بوسيله ٔ دستبرد و تعرض شبانه بسياري از آن جمع را كشتند و همين مسئله باعث بروز كدورت بين امير نوروز و سران مغولي آن اردو گرديد و چون ارغون نيز در اين ايام وفات يافت امير نوروز صلاح خود را در طلب عفو از غازان ديده در سال 693 به خدمت غازان آمد و مورد بخشايش و مرحمت شاهزاده قرار گرفت . بعد از فوت ارغون گيخاتو برادروي و عم غازان سمت ايلخاني يافت و در مدت ايلخاني او غازان كماكان در خراسان فرمانروا بود. ايلخاني گيخاتو بتقريب چهار سال بود و در ششم جمادي الاولي سال 694 بدست امراي بايدو خان به قتل رسيد. بعد از وصول خبر قتل گيخاتو و جلوس بايدو غازان ابتدا اين پيش آمد را به ظاهر چندان مورد اعتنا قرار نداد و امير نوروزرا با اختيار كامل مانند پدر خود ارغون خان به حكومت خراسان برقرار كرد و خود سرگرم شكار شد. در اين اثنا جماعتي از لشكريان گيخاتو كه در مازندران اقامت داشتند به پناه او آمدند و غازان پس از مشورت با اميرنوروز به بايدو پيغام داد كه شخصاً عازم ملاقات اوست و از خراسان به طرف دامغان حركت كرد. غازان ابتدا خيال جنگ با بايدو را نداشت و به همين جهت بيش از 6000 نفر همراه او نبود ولي امير نوروز به او فهماند كه امراي بايدو چون از سطوت و قدرت او بيم دارند بايدورا كه مردي ضعيف النفس است به ايلخاني برداشته اند تا مطابق ميل خود چرخ امور مملكتي را بگردانند و به او دستور داد كه فرستادگاني پيش بايدو فرستاده تقاضاي ملاقات خصوصي بكند و نيات حسنه و خيرخواهي خود را به او پيغام دهد و به او خاطر نشان كند كه چون در ياساي چنگيزي قتل شاهزادگان خاندان سلطنتي بدست غير ايشان حرام و قاتل مستوجب عقوبت است بايدو بايد قاتلين گيخاتو را دستگير و به سزاي حركت زشتي كه مرتكب شده اند برساند. فرستادگان غازان در نزديكي قزوين با رسولاني كه از جانب بايدو عازم خدمت غازان بودند مصادف شدند و ايشان از طرف ايلخان مأمور بودند كه به غازان بگويند كه بايدو مايل به ايلخاني نبوده ولي چون در موقع قتل گيخاتو غازان در اردو حضور نداشته ، امرا و خوانين و نوينان براي جلوگيري از هرج و مرج او را متفقاً به اين مقام اختيار كرده اند، در اين صورت صلاح غازان در اين است كه بيهوده سپاهيان خود را فرسوده نكندو به خراسان برگردد. غازان كه جمعيت زيادي همراه خود نداشت مصمم برگشت شد ولي امير نوروز او را از اين حركت منع نمود و گفت كه چون مرگ مقدر است بهتر آن است كه مرد جان خود را با تحصيل افتخار معاوضه كند و به نيكنامي عمر را به پايان رساند. غازان بر اثر ترغيب امير نوروز دل به دريا زد و 6000 نفر سپاهيان خود را ما بين سران سپاه خويش تقسيم كرد و در صورت فتح وپايداري به هر يك از ايشان تسليم حكومت يكي از ولايات ايلخاني را وعده داد و با قوت قلب به طرف آذربايجان حركت كرد. بايدو در هشت رود آذربايجان خبر حركت غازان را به قصد قتال شنيد و چاره اي جز آن نديد كه اردويي براي جلوگيري او بفرستد. جنگ اردوي طرفين در 5 رجب سال 694 هَ . ق . واقع شد و چون بايدو دانست كه شكست خواهد خورد از در صلح درآمد و غازان درخواست او راپذيرفت و قرار شد كه او و بايدو بي واسطه ٔ غير ملاقات كنند و مطالب خود را مستقيماً به يكديگر بگويند. درساعت مقرر غازان و بايدو هر كدام با جمعيتي از سپاهيان و امرا به ملاقات هم شتافتند و يكديگر را در آغوش كشيده وعده دادند كه بعدها به لشكركشي اقدام نكنند و به عادت مغول كاسه گرفتند و مقداري طلا در شراب حل كرده غازان و بايدو و جميع امرا از آن نوشيدند جز امير نوروز كه به علت ايمان به اسلام از نوشيدن آن عذر خواست . در اين ملاقات چنين مقرر شد كه بايدو كرمان و عراق و فارس را كه در عهد ارغون خان ضميمه ٔ قلمرو اوبوده به پسرش غازان واگذارد و مأمورين عايدات املاك آن ممالك را به خزانه ٔ غازان ارسال دارند و روز بعدبايدو مجدداً تاجگذاري كند و به وسيله ٔ جشن و شادي عظيمي رفع غائله به عموم اعلام گردد. با وجود اين قرارداد لشكريان و امراي طرفين هيچكدام آسوده خاطر نبودند و مترصد آنكه خصم را غافل گير و كار را يكسره كنند. و از اين حال كه معلوم بود مآلي ثابت ندارد، بيرون آيند هنگامي كه غازان و بايدو بترتيب تقسيم ممالك بين خود اشتغال داشتند جماعتي از لشكريان مقيم بغداد و موغان به كمك بايدو رسيدند و امراي او اين پيشامد را موقعي مناسب جهت حمله ٔ به غازان و ياران او پنداشتند و بايدو را به اين قصد تحريك كردند ولي او زير اين تكليف خائنانه نرفت و غازان چون از كثرت لشكر بايدو هراس داشت مصمم بازگشت شبانه به طرف خراسان شد و هر قدر بايدو سعي كرد كه او را به ميهماني ديگري بپذيرد به مصلحت ديد امير نوروز براي ملاقات بهانه تراشيدو شبانه از راه دره ٔ قزل اوزن خود را به زنجان رساندو امير نوروز و بعضي ديگر از سران سپاهي خود را جهت گرفتن فرمان حكومت عراق و فارس در اردوي بايدو گذاشت ، و از راه رسولي پيش بايدو فرستاد و پيغام داد كه چون امراي ايلخاني آغاز عصيان كرده بودند او بي اجازه ٔ بايدو مراجعت كرده و چون ميل دارد كه همواره طريق مسالمت مفتوح ماند ايلخان بايد چنانكه تعهد كرده بزودي فرمان حكومت ولايت متعلق به ارغون خان را همراه امير نوروز بفرستد. بايدو در جواب غازان اظهار تواضع كرد و امر داد كه حاصل املاك فارس را به خزانه ٔ او بفرستند ولي امير نوروز و امراي ديگر غازان را اجازه ٔ مراجعت نداد و با ايشان بر ولايت شروياز (محل سلطانيه ٔحاليه ) آمد و آن جماعت را محبوس كرد و معرض انواع تهديد قرار داد ولي با هيچ نوع تهديد و تطميع نتوانست دل ايشان را از غازان برگرداند بلكه برخلاف امير نوروز و امراي ديگر غازاني با امير طغاجار كه امتحانات بسيار بد از سستي عهد خود نسبت به مخدومين خويش داده بود در خفيه ساختند كه بساط سلطنت بايدو را به اتفاق برچينند و معاً بخدمتگزاري غازان و در رساندن او به سلطنت كمر همت ببندند. طغاجار به سهولت اين تكليف را پذيرفت و امير نوروز به مكر پيش بايدو قسم ياد كرد كه اگر ايلخان او را رخصت مراجعت دهد غازان را دست بسته به خدمت او بياورد. بايدو پذيرفت و امير نوروز نجات يافته به سرعت خود را به خدمت غازان رساند و شرح واقعه و مواضعه ٔ با طغاجار را به اطلاع او رساند.
اسلام آوردن غازان : غازان كه تربيت يافته ٔ دست امير نوروزبن ارغون آقا بود، بر اثر تشويقهاي متوالي اوبه اسلام تمايل پيدا كرد مخصوصاً چون مي خواست بر بايدو و امراي مقتدر او ظفر يابد و در اين راه ياراني داشته باشد امير نوروز به او فهماند كه اگر قبول اسلام كند جميع مسلمين جانب او را خواهند گرفت و قدرت او مضاعف خواهد گرديد. در شورايي كه غازان با حضور اميرنوروز بر پا كرده بود امير نوروز گفت كه منجمين و علما و اهل زهد و ورع چنين پيشگوئي كرده اند كه در حدود 690 سلطاني قيام خواهد كرد كه اسلام در كنف حمايت او رونق پيشين خود را از سر خواهد گرفت و رعاياي او قرين امن و رفاه خواهند شد و دولت او به طول دوام مقرون خواهد بود، اگر غازان قبول اسلام كند سلطنت ايران برقرار خواهد شد و مسلمين در سايه ٔ دولت او از حال نكبت و مذلت خلاص خواهند يافت و از ننگ تبعيت كفار تاتار خواهند آسود و خداوند به پاداش اين امرخير لشكريان او را نصرت و ظفر خواهد بخشيد. اين بيانات در مزاج غازان مؤثر افتاد و چون سابقاً هم به امير نوروز در قبول اسلام وعده داده بود مصمم شد كه به عهد خود وفا كند و به همين نيت در چهارم شعبان سال 694 در لار دماوند غسل كرد و جامه ٔ نو پوشيد و بر دست شيخ صدرالدين ابراهيم پسر عارف معروف شيخ سعدالدين محمدبن حمويه ٔ جويني كه يكي از دختران عطاملك جويني را در عقد خود داشت اسلام آورد و به پيروي از او قريب صد هزار نفر از مغول اسلام آوردند و غازان از اين تاريخ به نام محمود خوانده شد. محمود غازان كه سابقاً كيش بودايي داشت به شادي تشرف به اسلام علما و ائمه ٔ دين و شيوخ و سادات را مال بسيار بخشيد و به زيارت مساجد و اماكن مقدسه رفت و ايلچيان براي ابلاغ اين امر به خراسان و عراق فرستاد و غالباً علما و سادات را در اردوي خود نگاه ميداشت و با ايشان غذا مي خورد ايام رمضان را روزه ميگرفت و در اقامه ٔ مراسم دين حنيف جهد بسيار به خرج ميداد، اگر چه اسلام غازان در ابتدا بيشتر به مصلحت و براي رعايت جانب سياست بود ولي بتدريج مفيد اين فايده ٔ بزرگ گرديد كه عموم عمال و كفات رجال مسلمان كه از عهد سلطان احمد و زوال دولت خاندان جويني از كار دور شده و بر اثر نفوذ متعصبين تاتار و عيسوي و يهود زمام اداره ٔ امور را از كف فرو گذاشته بودند بار ديگر بر سر كار آمدند و رقابت دو عنصر مسلمان و ايراني از يك طرف و تاتار و عيسوي از طرف ديگر كه ازعهد هولاكو به بعد تغييرات بسيار به خود ديده بود بالاخره به غلبه ٔ سياست عنصر مسلمان و ايراني منتهي گرديد و ايلخانان ايران نه تنها قبول اسلام كردند بلكه در عهد جانشين غازان به تشيع كه مذهب غالب ايرانيان بود گرويدند و از مروجين آداب اسلامي گرديدند.
قتل بايدوخان در 694 و ايلخاني غازان - در اواخر سال 694 غازان اطلاع يافت كه مأمورين فارس با وجود حكم بايدو از پرداخت عايدات آن مملكت به ايلچيان او استنكاف دارند. اين واقعه موجب تحريك غضب غازان و تصميم او در يورش به آذربايجان گرديد و چون از خرابي كار بايدو و مخالفت باطني امرا با او اطلاع داشت در اين خيال جاهدتر شد. خواجه صدرالدين زنجاني كه بايدو او را از صدارت خلع و مقام او را به خواجه جمال الدين دستجرداني داده و به نيابت طغارجار مأمور بلاد روم كرده بود از اين پيش آمد ناگوار خشمناك بود و پيوسته عزم داشت كه انتقام اين حركت را ازبايدو بگيرد چون احوال ايلخان را مختل و مخدوم خود طغاجار را به غازان متمايل ديد با طغاجار به مساعدت با غازان دست يكي كرد و محرمانه به غازان پيغام فرستاد كه كار بايدو را خواهند ساخت . و خود نيز در 7 شوال 694 در گيلان به اردوي غازان پيوست . و پس از آن كه غازان به او وعده ٔ صدارت داد، امير نوروز را با عده اي سپاه برداشته به عنوان مقدمه ٔ قشون غازاني در جمعه ٔ 15 شوال عازم آذربايجان شدند و غازان در عقب ايشان حركت كرد. با رسيدن امير نوروز طغاجار و امراي ديگربايدو كه باطناً به غازان گرويده بودند از ايلخان رو گرداندند و چون بايدو از اين واقعه خبر يافت از كنار قزل اوزن كه محل اردوي او بود به اوجان و مرند و از آن جا به طرف گرجستان گريخت ولي اميرنوروز سرعت بخرج داده بايدو را در نزديكي نخجوان گرفت و او را پيش غازان كه در اين ايام در اوجان بود فرستاد و غازان بايدو را در 23 ذي القعده ٔ سال 694 به قتل رساند. از تاريخ جلوس غازان تا انقراض سلسله ٔ ايلخانان ايران آيين اسلام مذهب رسمي دولت و حكومت ايلخانان بر اساس شرع و آداب اسلامي مبتني گرديد و اطاعتي كه تا اين تاريخ ايلخانان ايران نسبت به قاآن خانباليغ داشتند از ميان رفت و بتدريج رابطه ٔ بين خانباليغ و دربار ايلخاني مقطوع گرديد. غازان در حومه ٔ پايتخت خود تبريز ابنيه ٔ خيريه از قبيل مسجد و رباط و مدارس زياد بنا كرد و به اندازه اي در احترام مقام منتسبين به خاندان رسول (ص ) و اهل علم كوشيد كه در عهد او عمال ديواني در فرمانهاي دولتي گاهي اسامي سادات را بر اسم ايلخان و شاهزادگان مقدم مي نوشتند و عمامه را جزء ملبوس رسمي دربار قرار دادند و اين مراسم از طرف جانشينان غازان رعايت گرديد و اين جمله از مسائلي است كه وضع سلطنت و تمدن آن و آداب ايام حكمداري ايلخانان اخير را از عهد غازان خان ببعد با دوره ٔ حكومت ايلخانان ماقبل او مشخص مي كند. غازان در 10 ذي الحجه ٔ سال 694 وارد تبريز شد و خواجه صدرالدين زنجاني كه در اين ايام قدرتي فوق العاده حاصل كرده بود به استقبال او شتافت و در عقب او بسياري از سادات و علماء و ائمه ٔ آن شهر به جلو غازان از تبريز بيرون رفتند و در آخر سال 694 كه مصادف با روز نوروز ميشد غازان در آن شهر به مقام ايلخاني جلوس كرد و وارث تاج و تخت و مملكت هولاكو گرديد. اول يرليغي كه به دست غازان در همان روز جلوس صادر شد فرماني به وجوب قبول مذهب اسلام براي مغول و اجراي آداب ديني و رعايت جانب عدالت و منع امرا واكابر از ظلم به زيردستان بود. در سراسر ممالك ايلخاني به امر غازان كليساها و معابد يهود و بتخانه هاي بودايي و آتشگاههاي زردتشي را ويران كردند و در تبريز بتهاي كفار و مشركين را درهم شكستند و قطعات آنها را در كوچه ها گرداندند و كليساها را به مسجد تبديل كردند. در اين ايام عيسويان جز با علامت زنار يا وصله اي بر لباس خود نمي توانستند در معابد ظاهر شوند و يهود نيز براي تمييز از مسلمين كلاهي مخصوص بر سر مي گذاشتند. در بغداد و تبريز مردم مسلمان كه از عيسيويان اهانتهاي بسيار ديده بودند به ايشان صدمات بسيار زدندو در بغداد كه عده ٔ مسيحيان بيشتر بود اين عمل زيادتر شدت يافت به حدي كه از آن طايفه كسي جرأت خارج شدن از منزل خود نداشت فقط زنان ايشان چون از زنان مسلمان از جهت لباس امتيازي نداشتند براي داد و ستد بيرون مي آمدند و اگر كسي ايشان را مي شناخت به آزار و دشنام آنان مي پرداخت و همين حال را داشتند يهود و مغولان بودائي ، مخصوصاً مغول كه در عهد ايلخانان سابق مصدر مشاغل مهمه بودند از اين پيش آمد توهين آميز سخت ناراضي بودند. و چون چاره نداشتند ظاهراً قبول اسلام مي كردند ولي در باطن به همان كيش قديم آبائي باقي بودند. بعد از چندي غازان فرماني ديگر به دست مأموريني مخصوص به بلاد اطراف فرستاد كه كليساها و صومعه ها را ويران كنند و اين اجازه فرصتي به دست جماعتي نفعپرست مغرض داد كه به اين بهانه از مردم غير مسلمان پولهابگيرند و معابد ايشان را خراب كنند و نفايس آنها رابه غارت ببرند و اين كار در اربل و موصل و بغداد و مراغه و بلاد ارمنستان به شدّت تعقيب شد و در اين ضمن مخصوصاً به عيسويان صدمات بسيار وارد گرديد. غازان بعد از اقامت مختصري در تبريز به قراباغ (ارّان ) رفت و در آن جا قوريلتايي تشكيل داد و از شاهزادگان و نوينان و خوانين مغول به سلطنت خود موچلكا گرفت و بارديگر جلوس و عنوان سلطان اختيار كرد و به رسم مغول جشن بزرگي ترتيب داد سپس از امير نوروز خواست كه از ايلخان چيزي بخواهد، امير نوروز زانو بر زمين زد و درخواست كرد كه سلطان امر دهد كه از اين به بعد در آلتمغاها كه تا آن تاريخ به شكل مربع بود و به شكل مستدير مبدّل گرديد كلمه ٔ شهادتين نوشته شود، غازان نيزپذيرفت و مقرّر شد كه بعدها در ابتداي فرمانها و مكتوبها بسم اﷲ الرحمن الرّحيم بنويسند و در سكه هايي كه به نام سلطان محمود غازان ضرب ميشود همين نكته را رعايت كنند و به رسم خلفاي عباسي نام خلفاي اربعه ٔ راشدين را بر آنها نقش كنند. در همين قوريلتاي غازان خان ، خواجه صدرالدين احمد خالدي چاويان زنجاني را به وزارت يعني صاحبديواني و شرف الدين سمناني را به سمت اُولُغ بيتكچي يعني رياست ديوان تمغا و امير نوروز را به منصب اميرالامرايي تعيين كرد و كمي بعد طغاجار نويان را هم براي دور داشتن از اردو و جلوگيري از دخالتهاي احتمالي او به سرداري اردوي مقيم بلاد روم فرستاد و چندي بعد يكنفر ايلچي به دنبال او فرستاد و امر داد او را كشتند، سپس به سركوبي شاهزادگان مخالف خود پرداخت از آن جمله پسر ارشد گيخاتو يعني آلافرَنگ را دستگير كرد و به قتل رسانيد و توكان پسر بايدو راكه در گرجستان قدرتي به هم رسانده بود از ميان برداشت و امرائي را كه در قتل گيخاتو سعي كرده بودند از دم تيغ گذراند. در ماه صفر 695 هَ . ق . خبر رسيد كه مغولان ماوراءالنهر كه در اين تاريخ در تحت امر اوجاي پسر براق خان بودند از انقلابات خراسان و نبودن قوايي در آن جا استفاده كرده پس از عبور از جيحون به آن مملكت حمله ور شده اند و تا مازندران تاخته . غازان خان امر داد كه از جميع نقاط، لشكر عازم بلاد شرقي شود وامير نوروز را بفرماندهي ايشان معين كرد ولي چون درمدتي كمتر از يك سال سه بار تخت ايلخاني دستخوش تغيير شده و لشكريان مختلف از مردم وجوه بسيار گرفته بودند خزانه جهت پرداخت حقوق قشون جديد وجهي نداشت . اميرنوروز در تبريز به زحمت چند تومان زر از اين و آن قرض كرد و به جنگ لشكريان اوجاي عازم شد مغولان توراني از جلو سپاهيان امير نوروز گريختند و امير نوروز در نزديكي هرات به ايشان رسيد و در آنجا جمعي از آن طايفه را كشت و تا كنار جيحون بقيةالسيف آن اردو را تعقيب كرد و بعد از آنكه خراسان را از شر تعرض ايشان خلاص كرد در هر قسمت نايبي از جانب خود نصب كرد و مظفر و منصور پيش غازان برگشت . بعد از مراجعت از خراسان امير نوروز خواجه صدرالدين زنجاني را به اتهام اين كه در اموال ديواني بدون اجازه تصرف و از پيش خود يرليغ و فرمان صادر ميكند از وزارت عزل كرد و جمال الدين دستجرداني را به جاي او گماشت و مصالح حل و عقد امور ديواني و تهيه ٔ سيورسات لشكر را به عهده ٔ برادر خود حاجي بيك و صحه و امضاي فرمانها را به برادر ديگر خويش ناصرالدين ساتلمش واگذاشت و به اين ترتيب زمام تمام مشاغل مهمه ٔ لشكري و كشوري را در دست خود گرفت .و چون امور خراسان بي حضور امير نوروز صورت انتظام نمي گرفت غازان بار ديگر امر كرد كه اميرنوروز با چند نفر از شاهزادگان و امرا به آن صوب حركت كند. از جمله ٔ همراهان امير نوروز يكي شاهزاده سوكاي پسر شيموت و نواده ٔ هولاكو بود كه با دو نفر از رؤساي لشكري يعني تُرلا و ارسلان اوغول (نواده ٔ جوجي بن چنگيز) طرح اتحاد ريخته بود اين جماعت كه از اسلام امير نوروز و غازان ناراضي بودند مصمم شدند كه به همراهي هم اساس دولت نوروز و غازاني را برچينند و بر اثر آن بار ديگر معابد بودايي را تجديد كنند و شوكت اسلام را درهم شكنند.
شاهزادگان : (سوكاي و برلا) كه به عنوان مقدمه ٔ سپاهيان امير نوروز عازم خراسان شده بودند به اين خيال خواستند سر راه بر امير نوروز بگيرند و او را بكشند و قبل از انجام اين مقصود رسولي پيش شاهزاده طايجو پسر منگو تيمور فرستادند و او را هم به طرف خود خواندند. طايجو ظاهراً دعوت ايشان را پذيرفت ولي فوراً امير نوروز را از توطئه ٔ سوكاي و برلامخبر ساخت و نقشه ٔ امراي عاصي اين بود كه سوكاي و برلا امير نوروز را در خراسان به قتل برسانند و ارسلان و يكي از پسران قونغرتاي غازان را از ميان بردارند. امير نوروز كه از قصد شبيخون مخالفين آگاه شده بود شبانه خيمه ٔ خود را خالي گذاشت و در كمين نشست و پس از آن توطئه كنندگان بر خيمه ٔ او زدند امير نوروز از كمين بيرون آمد و بر سر ايشان تاخت برلا كشته شد و سوكاي گريخت ولي به زودي به دست هِرقداق از سرداران غازاني دستگير و مقتول شد و ارسلان و ياران او هم كه به قصد غازان جمع سپاه كرده به زودي مغلوب گرديدند و غازان و امير نوروز جميع مخالفين را بدست آوردند و كشتند و در مدت يكماه پنج شاهزاده و سي و هفت نفر از همدستان ايشان را به ديار ديگر فرستادند و اين انقلاب كه بعنوان مخالفت با اسلام بر پا شده بود به اين وضع مرتفع گرديد. در ضمن عصيان امراي غازاني جمعي از دشمنان صدرجهان او را نيز به همدستي با ياغيان متهم كردند و عده اي از اعضاي ديوان هم به مجرميت صدرجهان شهادت دادند، حكم شد كه خواجه را بگيرند و پس از آزار و عذاب بسيار، قرار قتل او بدون محاكمه صادر گرديد و دو تن را موكل كردند كه او را مقيد و برهنه در بيشه اي برند و بقتل برسانند. اتفاقاً خواجه در عهد گيخاتو در حق اين دو موكل انعام و اكرام كرده بود، ايشان صدرجهان را تا شب در آن بيشه نگاهداشتند و بقتل او مبادرت نكردند، در اين اثنا امير هرقداق كه از انجام كار سوكاي فراغت يافته بود به اردو برگشت و از حال خواجه پرسيد، تفصيل ماجري گفتند، فوراً دو سوار فرستاد و امر داد كه از كشتن او تا صبح دست بدارند و چون صبح شد فهرستي از اسامي مخالفين بحضور غازان خان عرض كردند و اسم صدرجهان در آن نبود و چيزي نگذشت كه خواجه از طرف غازان مورد عفو قرار گرفت و مقرر گرديد كه در مجاورت اردو مقام كند. غازان خان امير هرقداق را پس از فيصل دادن مهم سوكاي به حكومت فارس منصوب كرد و او در تاريخ 7 جمادي الاخري سال 695 هَ . ق . به فارس وارد شد و به رفع اختلالات و جمعآوري مالياتها پرداخت . در ششم ذي الحجه ٔ سال 695 غازان خواجه جمال الدين دستجرداني صاحبديوان را به قتل رسانيد و در اول محرم 696 خواجه احمد زنجاني صدرجهان را مورد التفات قرار داد و بار ديگر به مقام صاحبديواني برگزيد و اين انتخاب و قتل خواجه جمال الدين بر خلاف ميل امير نوروز بود و مي فهماند كه قدرت او رو به زوال است و ايلخان تصميم دارد كه خود و ديوان را از چنگ او و عمالش نجات بخشد. صدرجهان چون بار ديگر بر مسند وزارت نشست در صدد برآمد كه انتقام خود را از امير نوروز كه سابقاً در عزل او سعي كرده بود بگيرد و به همين خيال با دشمنان او همدست شد و ايشان به وسايل عديده در سرنگون كردن دولت اميرنوروز كوشيدند. امير نوروز قبل از آن كه غازان اسلام آورد چون سعي داشت كه اين شاهزاده ٔ تحت الحمايه ٔ او به ايلخاني برسد و قبول اسلام كند يكي از تجار بغداد را كه عالم الدين قيصر نام داشت و غالباً بين بغداد و شام و مصر رفت و آمد ميكرد پيش سلطان مأموريت داد كه از طرف خود تكليف اتحاد كند و ضمناًاو را به حمايت از غازان بخواند. مراجعت عالم الدين قيصر از اين مأموريت مصادف شد با قتل بايدو و جلوس غازان و چون جواب سلطان مصر موافق دلخواه امير نوروزبود امير آن را به غازان نشان نداد و جمال الدين دستجرداني را واداشت كه جوابي به اسم سلطان مصر جعل كردو همان را به غازان ارائه داد. دشمنان امير نوروز چون از بي نتيجه ماندن مأموريت قيصر اطلاع يافتند او را بداشتن روابط مخفيانه با سلطان مصر متهم ساختند و غازان در موقعي كه نوروز در خراسان بود كسي را كه به نمايندگي امير نوروز در اردو اقامت داشت به بغداد فرستاد و او عالم الدين قيصر را به مجلس شراب دعوت كردو در بيهوشي او و كسانش را گرفت و مقيد كرد. صدرجهان و برادرش قطب جهان از زبان امير نوروز و برادر او حاجي بيك مراسلاتي خطاب به سلطان مصر ساختند به اين مضمون كه با وجود اسلام غازان چون امراي او هنوز به اين شرف نايل نيامده اند براي لشكركشي به ايران و قلع ريشه ٔ كفر سلطان را فرصتي مناسب فراهم است و اميرنوروزو برادران او حاجي بيك و لكزي جهت قيام به كمك لشكريان مصري حاضرند به علاوه در آن نامه ذكر فرستادن چند ثوب جامه ٔ گرانبها را از طرف امير نوروز به عنوان هديه براي سلطان گنجاندند و آن مراسلات مزور را با هفتاد ثوب جامه در موقع بيهوش كردن عالم الدين قيصر در كيسه و در جزء بارهاي او گذاشتند و چون عالم الدين و كسان او دستگير شدند آنها را بيرون آوردند و هنگامه ٔ عجيبي برپا كردند. افشاي اين مسئله باعث تحريك غضب غازان خان گرديد و ايلخان كه در اين تاريخ در همدان بود به عجله از آن جا بسمت شهر وان حركت كرد و بقدري خشمناك و در تحقيق احوال عالم الدين قيصر جاهد شد كه در يك روز قريب سي فرسخ راه پيمود و در 21 جمادي الاولي سال 696 به شهر وان رسيد و در آن جا قيصر را به حضور او آوردند و بار و بنه ٔ او را تفتيش كردند و از آن مراسلات ساختگي يكي را گفتند كه خط و انشاي حاجي بيك برادر امير نوروز است . غازان در حال خشم كلي امر داد كه قيصر و سه نفر همراه او را به زخم چماق از پاي درآوردند و حاجي و لكزي و ساتلمش برادران اميرنوروز را بدون محاكمه و پرسش كشتند و امر صادر شد كه كسان و پسران امير نوروز و هشت برادر او را در هر جا باشند به ياسا رسانند و برادر خود خدابنده را كه با لشكري عازم خراسان بود و اميرسونتاي و هرقداق را با دو تومان لشكر و امير چوپان و پولاد كيا و قتلغشاه را از نقاط مختلفه احضار همگي را به دستگيري امير نوروز مأمور خراسان كرد اميرنوروز در نيشابور از كيفيت احوال اطلاع يافت با وجود مخالفت سران لشكري خود و جدا شدن ايشان از او با چهار صد هزار نفر به جانب هرات فرار كرد تا به پناه ملك فخرالدين كرت كه دختر برادر اورا در عقد ازدواج خود داشت و زير بار منت نوروز بود برود و از او استمداد جويد ملك فخرالدين اميرنوروز را در قلعه ٔ اختيارالدين منزل داد ولي چهار روز بعد از نزول او به آن قلعه امير قتلغشاه با 70000 سوار به هرات رسيد و شهر را در محاصره گرفت و چون گشودن حصار شهر آسان نمي نمود ملك فخرالدين را به دستگيري و تسليم اميرنوروز خواند. ملك فخرالدين و غوريان مصمم به خيانت ورزي نسبت به امير نوروز و گرفتاري او شدند. ملك فخرالدين ابتدا كسان امير نوروز را كه با جلادت باسپاهيان قتلغشاه مي جنگيدند به عنوان محافظت دروازه هاي شهر از او دور كرد سپس جمعي از امراي خود را به گرفتن او فرستاد و ايشان امير را گرفته دست بسته پيش قتلغشاه فرستادند و قتلغشاه در 22 ذي القعده ٔ سال 696بدست خود آن امير رشيد فداكار را گردن زد و سر او را پيش غازان فرستاد و غازان هم امر داد تا آن را بدار آويختند. يكي از شعراي زمان در اين موقع اين رباعي را براي غازان ساخت :
با عيش شهاطبع تو آميخته باد
وز خنجر تو خون عدو ريخته باد
هر سر كه نه همسر مرادت باشد
همچون سر نوروز درآويخته باد.
بعد از قتل اميرنوروز غازان خان شاهزاده ٔ تايجو را هم كه به اغواي يك نفر غيب گو به سلطنت خواهي برخاسته و منتظر بود كه چهل روزه جاي غازان را بگيرد به قتل آورد و در جمادي الاخراي سال 697 خواجه صدرالدين احمد زنجاني صدرجهان را يك عده از عمال ديواني و امراي غازاني به تصرف دراموال متهم كردند و غازان خواجه را از نظر انداخت .
صدرجهان به توهم اينكه رشيدالدين فضل اﷲ طبيب همداني از عمال زيردست او نيز در اين توطئه شركت كرده و بر خلاف او سخناني به غازان گفته است به پادشاه شكايت برد ولي غازان به او گفت كه رشيدالدين سخني بر ضد خواجه نگفته است . در اين اثنا امير قتلغشاه كه به سركوبي پادشاه گرجستان رفته بود در محل دالان ناور كنار شط كورا (كر) به اردوي غازان آمد و شنيد كه صدرجهان به ايلخان از كسان او بدگويي كرده و قتل و غارت بسيار به ايشان نسبت داده است و چون مورد عتاب غازان قرار گرفت از خواجه پرسيد كه موجب اين درشتي ايلخان چيست و در پيش غازان كه از اوبه بدي ياد كرده است . صدرجهان كه به سعايت بعضي از اعضاي ديوان رشيدالدين فضل اﷲ را دشمن خود ميدانست اورا نزد قتلغشاه در آن قضيه محرك و مقصر معرفي كرد قتلغشاه هم بر رشيدالدين متغير گرديد چون رشيدالدين خود را معرض تهمت ديد به غازان شكايت برد و غازان پس از احضار قتلغشاه دانست كه صدرجهان رشيدالدين را متهم كرده است به همين جهت بر خواجه خشمناك شد و امر داد او را در تاريخ 17 رجب سال 698 مقيد نمودند و پس از محاكمه او را براي مجازات به قتلغشاه سپردند. قتلغشاه خواجه را در 22 رجب از ميان دو نيم كرد و برادرش قطب جهان را نيز در 21 شعبان همان سال در تبريز به قتل آوردند و بقيه ٔ كسان ايشان يا كشته شدند و يا راه فرار پيش گرفتند و ترتيب دوره ٔ حيات صدرجهان كه باوجود زيركي و كرم و ادب مردي جاه طلب و فتنه جو و دسيسه كار بود، خاتمه يافت . در اواخر سال موقعي كه غازان از تبريز به عزم قشلاق بطرف بغداد ميرفت در اوجان سمت وزارت و صاحبديواني را به خواجه سعدالدين محمد مستوفي ساوجي و نيابت وزارت را به عهده ٔ رشيدالدين فضل اﷲ طبيب همداني واگذاشت و اين دو نفر به معيت يكديگر به اداره ٔ ممالك غازاني مشغول شدند.
جنگ غازان با مسلمين شام و مصر - كينه ٔ مابين پادشاهان و ايلخانان ايران كه سابقه داشت در عهد غازان كه پادشاهي مقتدر و جاه طلب بود تجديد شد و غازان از مدتي پيش براي حمله بشام و مصر در پي بهانه بود و دو سه واقعه اتفاق افتاد كه عزم او را در اجراي نقشه ٔ خودجزم كرد. در سال 695 قريب 10000 از مغول از طايفه ٔ اويرات [ اُ ] برياست طَرَغاي از خوف غازان به پناه مسلمين آمدند و اين همان طرغاي است كه با بايدو در قتل گيخاتو دست يكي كرده بود و چون غازان به سلطنت رسيد مصمم شد كه او را بگيرد و از او انتقام قتل گيخاتو را بكشد. طرغاي و مغولان اويرات بشام رفتند و از الملك العادل كتبغا تقاضاي حمايت كردند. كتبغا هم ايشان را محترم داشته خلعت و پول داد و در بلاد خود ساكن گردانيد. در سال 697 يكي از امراي مغول (سلدمش ) در بلاد روم سر به طغيان برداشت و چون غازان چند نفر از امراي خود را به سركوبي او فرستاد سلدمش از لاچين كمك خواست . لاچين هم يكي از سرداران خويش را به ياري او فرستاد ولي امراي غازاني سردار لاچين و جمعي از عساكر مصري را كشتند و سلدمش را مغلوب ساختند و پس از چندي دستگير و مقتول كردند. اين دو واقعه و پناهندگي امراي لاچين به غازان و تحريض او به جنگ با شام و مصر ايلخان را مصمم هجوم به آن مملكت كرد و به اين قصد مشغول تهيه بود كه خبر رسيد كه 40000 نفر از مسلمين شام به ديار بكر هجوم كرده قلعه ٔ ماردين را مسخر خود ساخته اند و تا حد رأس عين پيش آمده و بواسطه ٔ غارت مساجد و قتل و غارت مسلمين مرتكب شنايع بسيار شده اند (سال 698). رسيدن اين اخبار غازان را سخت متغير و از علماء و ائمه به چاره انديشي استفتا كرد. ايشان همه را به دفاع بلاد اسلامي از تعرض متجاوزان و جلوگيري از مهاجمان تشويق كردند و براي غازان در هجوم به ممالك اسلامي شام و مصر كه آرزوي ديرينه ٔ او بود مانعي باقي نماند. غازان در پائيز سال 699 با سه تومان لشكري وامراي خود از تبريز به قصد شام حركت كرد و قتلغشاه را به فرماندهي پيشقراولان خود تعيين كرد و از راه مراغه و اربل و موصل و ماردين خود را به كنار فرات رسانيد و در ضمن راه از هر طرف امرا و سران سپاهي به كمك او مي آمدند چنانكه هنگام ورود به ساحل فرات عدد همراهان ايلخان بالغ بر 90000 نفر شد پس از رسيدن خبر حركت غازان به طرف شام الملك الناصر و امراي او از شام و مصر سپاهياني فراهم آوردند و به طرف دمشق حركت كردند و آن جا را مقر لشكريان خود قرار دادند لشكريان ايلخاني پس از عبور از فرات از طريق «عين تاب » و حلب به سمت دمشق سرازير شدند و با شتاب خود را به آبادي «سلاميه » كه در شرق نهر العاصي و يك روز فاصله از حمص قرار داشت رساندند و در اين نقطه اولين زدوخورد بين لشكريان غازان و سپاهيان مصري واقع شد. آغاز جنگ بين طرفين در عصر چهارشنبه 27 ربيعالاول سال 699 در نيم منزلي مشرق حمص در محلي كه مجمع المروج نام داشت اتفاق افتاد. غازان با 90000 نفر خود در قلب اردوي خويش قرار داشت و چند تن از امراي مغولي در يمين و يسار نيز با او بودند عدد لشكر مصري را به اختلاف از 25000 تا 40000 نوشته اند. الملك الناصر در قلب سپاه خويش قرار داشت و چند تن از امراي سپاه در يمين و يساربودند. جناح يمين قشون مصري بر اثر حمله ٔ تيراندازان مغولي از پاي درآمد و رو به هزيمت گذاشت ولي جناح يسار ايشان مقاومت كردند و نزديك بود كه غازان را منهزم كنند اما غازان ثبات به خرج داد و پس از جمعآوري لشكريان متفرق خود به قلب قشون مصري حمله برد و ايشان را درهم شكست و در نتيجه جناح يسار لشكريان الملك الناصر هم كه پافشاري مي كردند رو به فرار گذاشتند وچنان به سرعت عقب نشستند كه غازان تصوّر حيله كرد وهمين امر باعث شد كه از تعقيب ايشان صرف نظر كند و مصريان بسلامت بگريزند. مصريان و الملك الناصر به دمشق منهزم شدند و الملك الناصر در آن جا نيز نمانده به قاهره برگشت و سپاهيان ايلخاني در عقب منهزمين تاختند و دمشق و بيت المقدس و غزه را گرفتند و پس از تحصيل غنايم بسيار بازگشتند و قبچق كه از غازان براي مردم دمشق امان گرفته بود از قتل و غارت جلوگيري كرد. اندكي بعد از شكست مجمع المروج الملك الناصر در مصر تهيه ٔ لشكريان ديگري ديد و امراي ديگر او كه به پناه غازان رفته بودند از مغول برگشته از دمشق به مصر گريختند و بار ديگر در خدمت الملك الناصر درآمدند اين پيش آمدها اسباب وحشت مغول گرديد مخصوصاً چون غازان براي دفع حمله ٔ تركان جغتايي به حدود خراسان و پيش آمدگرما به ايران بازگشته بود لشكريان او شام را ترك كرده به بلاد شرقي برگشتند و امراي مصري شام را تحت تسلط درآوردند. غازان خان در 15 رمضان سال 699 از شام به مراغه رسيد و پس از ديدن رصدخانه ٔ آن شهر و اظهارتمايل به انشاء رصدخانه ٔ جديدي در نزديكي تبريز به اوجان رفت و در آنجا قوريلتايي تشكيل داد و در ذي الحجه به شهر تبريز وارد شد و با اينكه خيال تسخير مجددشام همواره منظور نظر او بود اوقات خود را تا پيش آمدن موقع مناسبي جهت انجام آن قصد صرف اصلاحات داخلي و انتظام امور ملكي كرد. از آن جمله اوقاف بسيار جهت اقامه ٔ مراسم ديني و مدارس و دارالسياده ها معين كرد، قلعه ٔ تبريز را مرمت و ابنيه ٔ جديد و قنوات بسيار انشاء كرد و قواعد و قوانيني براي ترتيب كارها و رفاه مردم گذاشت كه عنقريب به ذكر آن خواهيم پرداخت . درغره ٔ محرم سال 700 غازان عازم تجديد هجوم به شام شدو اين دفعه زمستان را براي اين كار انتخاب كرد و قبل از آن كه از تبريز خارج شود قتلغشاه را به مقدمه ٔ عساكر خويش روانه ٔ شام كرد و خود بعد از طريق موصل به حلب رسيد. مردم حلب شهر را خالي كردند و (قراسنقر)حكمران آن به حماة گريخت ولي (كتبغا) در دمشق مقاومت به خرج داد. به محض وصول خبر آمدن مغول به شام الملك الناصر به جمعآوري پول و لشكر پرداخت و به عجله قوايي فراهم و به طرف شام حركت كرد ولي بواسطه ٔ بارانهاي متوالي و گل بسيار لشكريان او صدمات بسيار ديدندو راهها مسدود و سيورسات ناياب گرديد و مجال توقف بر سلطان و سپاهيان تنگ شد و به مصر مراجعت كردند. قشون مغول هم به همين بلايا گرفتار آمدند و بسياري از افراد و اسبان ايشان مردند و غازان مجبور به بازگشت شد و در 24 رمضان به اوجان رسيد. سه ماه بعد از عقب نشيني از شام غازان قاضي نصيرالدين تبريزي و قاضي قطب الدين موصلي را به عنوان رسالت پيش الملك الناصر به مصر فرستاد و به او پيغام داد كه اگر مسلمين مصر و شام در خطبه و سكه نام غازان را ذكر و قبول اداي خراج كنند، از تعرض لشكريان مغول ايمن خواهند ماند و اگر بر خلاف راه نفاق روند به ايشان آن رسد كه از چنگيزيان به خوارزمشاهيان رسيد. الملك الناصر سفراي غازان را خلعت و انعام داد و جواب ايلخان را موكول به فرستادن سفرايي به اردوي او كرد. سفراي غازان در موقعي كه او به قصد شام حركت كرده و به حله رسيده بود پيش اوبرگشتند و نتيجه ٔ سفارت خود را به عرض رسانيدند و در جمادي الاولي از همان سال فرستادگان الملك الناصر مكتوبي در جواب غازان آوردند و در آن مكتوب الملك الناصر اسم خود را به طلا نوشته و چندان رعايت احترام غازان را نكرده و پيغام داده بود كه خراج ممالك مصر و شام وقف جهاد و محافظت حدود و ثغور ممالك اسلامي است واز آن چيزي زايد نمي آيد كه در پرداخت آن تعهد شود. در باب سكه اگر بر نقودي كه در بلاد مصر و شام رايج است يك طرف نام اميرالمؤمنين خليفه و سلطان محمود غازان خان و بر طرف ديگر پس از ذكر لااله الااﷲ اسم الملك الناصر نوشته شود مانعي نيست . علاوه بر اين مكتوب الملك الناصر يك صندوق اسلحه نيز براي غازان فرستاده بود و غازان از آن چنان استنباط كرد كه سلطان مصر خود را براي مقاتله و جلوگيري از او حاضر اعلان مي كند به همين جهت سخت خشمناك شد و امر داد كه امرا و سران سپاهي او مهياي هجوم به شام باشند. غازان در جمادي الاخري سال 702 در نزديكي حله از فرات گذشت و پس از زيارت مشهد مقدس امام حسين در كربلا و تقديم مبالغي به عنوان نذر به آستانه ٔ حسيني و علما و سادات در امتدادشط فرات به طرف انبار و سنجار پيش رفت و در رجب آن سال به منزل عانه رسيد و در همين محل بود كه اديب عبداﷲ وصاف الحضره ٔ شيرازي مؤلف تاريخ وصاف كه چهل سال بيش نداشت كتاب خود را به تاريخ يك شنبه ٔ 13 رجب 702 به توسط خواجه سعدالدين ساوجي و خواجه رشيدالدين فضل اﷲ به عرض غازان رساند و مورد انعام و مرحمت ايلخاني قرار گرفت . بعد از آن كه اردوي غازان چند روزي در عانه اقامت كرد غازان مركز لشكر خود را به قلعه ٔ رَحبَة (در ساحل يمين فرات بين عانه و رقه ) منتقل ساخت و اطراف آن قلعه را در حصار گرفت . امراي ايلخاني و خواجه سعدالدين و خواجه رشيدالدين مدافع قلعه ٔ رحيه را كه امير علم الدين سنجر نام داشت به اطاعت خواندند امير علم الدين پس از آن كه مقداري سيورسات به اردوي ايلخاني داد به اين عذر كه چون رحبه سرحدّ شام است و با تسليم آن رخنه در اركان مسلمين خواهد افتاد وتسليم كننده ٔ آن به خيانت منسوب خواهد گشت از واگذاري رحبه خودداري كرد و به غازان قول داد كه اگر او به تسخير شام موفق شود از سپردن آن امتناع نورزد. غازان هم عذر او را مقبول شمرد و از سر رحبه درگذشت و درتاريخ 6 شعبان عازم حلب شد و امير چوپان و امير مولاي و قتلغشاه هم از راه رقه به سمت آن شهر سرازير گرديدند. چون خبر هجوم مغول به شام به الملك الناصر رسيد به فوريت بيبرس جوشنگير را با قوايي به كمك ساخلوهاي شام روانه كرد و جوشنگير به مقابله ٔ با قتلغشاه كه به اختلاف روايات از 40000 تا 80000 سپاهي همراه داشت شتافت ولي چون قواي مغول را بيش از قواي خود ديد مراسله اي به الملك الناصر نوشت و از او خواست كه شخصاً به شام بيايد. قواي شامي حماة را مركز اجتماع خودقرار دادند و ساخلوهاي طرابلس و حمص و لشكريان مقيم دمشق در اين نقطه گرد امير كتبغا كه مريض بود جمع آمدند امير كتبغا جماعتي از سپاهيان را به همراهي اَسَندَمِر گرجي سرحددار سواحل فرات و الملك المؤيد عمادالدين ابوالفدا مورخ مشهور كه امارت حماة را داشت به جلوگيري از مغول كه پيش آمده بودند فرستاد. اين قشون در 10 شعبان مغول را شكست دادند و پس از گرفتن مقداري اسير و منهزم كردن پيشقراول مغول به اردوگاه خود برگشتند و اين فتح مقدمه ٔ فتح بزرگي بود كه اندكي بعد اتفاق افتاد. واقعه ٔ مرج الصفر در 2 رمضان 702 - الملك الناصر در تاريخ سوّم شعبان به معيّت خليفه ابوالربيع سليمان المستكفي باﷲ و به همراهي سپاهي عظيم از قاهره به قصد شام حركت كرد و جوشنگير چنانكه گفتيم به مقدمه ٔ او روانه شده بود. مغول پس از شكستي كه در 10 شعبان يافته بودند به سركردگي قتلغشاه به طرف حماة متوجه شدند، اميرزين الدين كتبغا كه پيوسته مريض بود و در تخت رواني او را حركت ميدادند ابوالفدارا در حماة گذاشت و خود به دمشق رفت مردم دمشق در همين تاريخ به كلي زمام اختيار را از دست دادند و اضطراب و تشتت سختي در ميان ايشان بروز كرد و نميدانستند كه به جلو مغول بشتابند و يا انتظار عساكر سلطاني را بكشند و به همين جهت جمعي از اهالي شهر زنان و اطفال خود را ترك گفتند و به حصارها پناه بردند و عزم ايشان در پايداري سست شد و مغول از اين پيش آمد استفاده كردند و به اطراف شهر آمدند و در غوطه ٔ دمشق در نزديكي مرج الصفر اردو زدند. وصول مغول به اين نقطه مقارن شد با رسيدن جوشنگير و مقدمه ٔ عساكر الملك الناصر. قشون ايلخاني كه عده ٔ آن بالغ بر 50000 نفر بودبه فرماندهي قتلغشاه و همراهي امير چوپان و تيتاق ومولاي و سونتاي و امراي ديگر در محل مرج الصفر كه درپيش مسلمين به شكست عظيمي كه عساكر رومي در سال 13 هجري در آن جا از دست لشكريان اسلام يافته بودند مشهور بود صف آرايي كردند. الملك الناصر نيز كه به موقع رسيده بود به همراهي خليفه و حسام الدين حاجب سالار و سيف الدين سلار و جمال الدين آغوش و بيبرس جوشنگير و امير قبچق و امراي ديگر و حكام بلاد مختلفه ٔ شام در ميدان مبارزه حاضر شدند و جنگ در روز دوم رمضان سال 702شروع گرديد قتلغشاه در ابتدا از كثرت عدد تهيات لشكريان مصري و شامي وحشت كرد و مصمم بازگشت گرديد ولي امير چوپان او را مانع آمد و مغول دل به دريا زده برقشون الملك الناصر حمله بردند. جناح راست قشون سلطاني به دست امير چوپان و تيتاق درهم شكست و فرمانده آن حسام الدين به قتل رسيد و امير قبچق و جميع عساكر آن قسمت به دست مغول اسير شدند ولي قلب و ميسره ٔ لشكرالملك الناصر فيروز آمدند و مغول را به سختي منهزم كردند، تيتاق اسير گرديده و اميرچوپان گريخت و بقيه ٔمغول با قتلغشاه و امراي ديگر از رسيدن شب استفاده كردند و به كوهي كه مشرف به مرج الصفر بود پناهنده شدند و الملك الناصر فرمان داد كه ايشان را در محاصره بگيرند. چون صبح شد و مغول كثرت سپاهيان مصري و شاهي را مشاهده كردند رو به فرار گذاشتند و لشكريان سلطاني در عقب ايشان روان شدند. اتفاقاً عبور عساكر غازاني به شورستان باتلاقي افتاد و جماعتي كثير از آن طايفه در گل و لاي فرو رفتند و سيف الدين سلار به امر الملك الناصر بقية السيف ايشان را تا كنار فرات دنبال كرد و چون فرات در حال طغيان و عبور از آن مشكل بود عده اي در آب غرق شدند و جمعي هم معرض دستبرد اعراب باديه قرار گرفتند و مقداري قليل از آن لشكر عظيم گرسنه و شكسته به بغداد رسيدند و سرافكنده در تاريخ 19 رمضان به غازان متصل شدند. در اين جنگ عساكر مصري و شامي 10000 اسير و 20000 سر اسب از قشون غازان به غنيمت گرفتند و امير سوتاي و كين جو و تيتاق و جمعي ديگراز امراي غازاني را اسير كردند و به شادي اين فتح ، به اطراف فتحنامه ها با كبوتران قاصد و رسولان فرستادند. الملك الناصر با جلال تمام به دمشق وارد شد و به امرا و سران سپاهي خود خلعتها داد و پس از اندكي به قاهره برگشت . رسيدن خبر شكست ، غازان را به سختي متأثر و اندوهناك كرد تا آن جا كه از شدت غضب خون از بيني او جاري شد و چون در دهم ذي القعدة به اوجان رسيد قوريلتايي ساخت و قتلغشاه و امير چوپان وسرداران ديگررا به يرغو نشاند و پس از دو روز محاكمه دو نفر از سرداران آن جنگ را كشت ، مولاي را به اهانت تمام چوب زد و قتلغشاه و چوپان را نيز به چوب ياسا تنبيه كرد وتا چند روز هيچكدام را به اردو راه نداد و تا مدتي به هيچ يك از ايشان التفاتي نداشت و تا مرد از خيال تلافي آن شكست بيرون نميرفت .
وفات غازان در 11 شوال 703 - در موقع جلوس غازان خان چنانكه در محل خود ياد شده است بر اثر به باد رفتن ذخاير و خزاين هولاكو و گشادبازيها و عدم توجه ايلخانان جانشين او در خزانه ٔ دولتي به هيچوجه وجهي باقي نمانده بود مخصوصاً بذل و بخششهاي بيجاي گيخاتو و صدرجهان كار بي پولي را به آن جا كشيد كه گاهي حتي براي تقديم هدايائي به سفرايي كه از خارج مي آمدندوجهي بدست نمي آمد و غازان وارث مملكتي شد كه به گفته ٔ خود او يكسره ويران و قابل پرداخت هيچ قسم مالياتي نبود. غازان در دو سال اول سلطنت پس از اصلاح و ترميم لشكر و گوشمالي مخالفين و تأمين حدود و ثغور به انتظام امور اداري و جمع و خرج مملكت خود مشغول شد واگر چه در اين راه به مردم تعديات و اجحافات بسيار وارد آمد ولي ترتيب وصول و اخراجات نظم يافت و در خزانه وجوهي فراهم گرديد و غازان در ابتدا دويست الي سيصد تومان آن را بين قسمتهاي اردو تقسيم كرد تا هم دل ايشان را گرم نگاهدارد و هم حد وظيفه ٔ ديواني هر قسمت را به ايشان بفهماند تا زيادتر از آن مطالبه نكنند. در شورايي كه غازان پس از شكست مرج الصفر در اوجان تشكيل داد، بعد از تنبيه سران سپاهي دست به بذل وبخشش گشود و هر يك از سرداران را خلعتها و انعامهاي گزاف داد و مدت پانزده روز در چادري نشسته بدست خودخزانه و حاصل ماليات ولايات را كه به اسم استمداد لشكر قبلاً به تعدي از مردم وصول شده بود به باد داد و در اين مدت قليل 300 مسكوك طلا و 20000 خلعت و تشريف و 50 كمر مرصع و 300 كمر زرين به ايشان بخشيد و كاري كرد كه هيچ يك از ايلخانان سابق نكرده بودند. بعد از اتمام قوريلتاي اوجان غازان به تبريز آمد تا تهيه ٔلشكر جهت حركت به شام و كشيدن انتقام شكست مرج الصفر ببيند ولي غفلةً دچار درد چشم شد و اطباي چيني به معالجه ٔ او مشغول شدند. كمي بعد به اوجان برگشت و به عزم گذراندن زمستان بطرف بغداد حركت كرد اما بواسطه ٔ برف و باران به انجام اين قصد قادر نيامد و مصمم شد در كنار قزل اوزون زمستان را به پايان رساند (آخر ربيع الاول 703). در هنگام اقامت در كنار قزل اوزون به خواجه سعدالدين ساوجي صاحبديوان چنين خبر رسيد كه يكي از شيادان تبريز به اسم (پير يعقوب باغستاني ) جمعي از تبريزيان را گرد خود جمع كرده و مردم را به سلطنت آلافرنگ پسر ارشد گيخاتو بشارت داده و يكي از مرده ٔ خود را پنهاني به اردو فرستاده است تا ملازمان ركاب غازان را نيز به سلطنت او دعوت نمايد خواجه اين پيش آمد را به عرض غازان رساند و غازان كسي را به عجله به تبريز روانه كرد و او پير يعقوب و آلافرنگ و جمعي ديگر از وجهائي را كه با ايشان همدست شده بود دستگيرنمود به اردو آورد و ايلخان شخصاً بمحاكمه ٔ آن جماعت پرداخت و معلوم او شد كه پير يعقوب و مريدان او به بعضي از عقايد مزدكي عقيده دارند به همين جهت همگي را جز آلافرنگ كشت و خواجه سعدالدين را علاوه بر مقام وزارت رتبه ٔ امارت نيز داد و يك هزار سوار مغول را در تحت اختيار او گذاشت . غازان كه بعد از شكست مرج الصفر پيوسته غمگين و رنجور بود در اين سفر قشلاقي اخيرسخت مريض شد و هر قدر او را مداوا كردند نتيجه ندادناچار در اوايل بهار از حوالي قزل اوزن به طرف ساوه حركت كرد و خواجه سعدالدين در اين منزل كه موطن او بود از ايلخان پذيرائي شايان كرد و به پاداش آن بشرف كاسه گيري مفتخر گرديد. در ساوه اندكي حالت مزاجي غازان بهبودي يافت ولي چون از آنجا به ري حركت نمود مرضش بشدت عود كرد و ناچار چند روز در ري ماند و چون ازآنجا عازم قزوين گرديد در حوالي اين شهر در يكشنبه 11 شوال سال 703 پس از قريب به نه سال سلطنت بسن 33 سال وفات يافت و جنازه ٔ او را از آنجا به تبريز بردند و در شنب غازان يا شام غازان از بناهاي او در حوالي اين شهر در گنبدي كه قبلاً ساخته بود به خاك سپردند. «غازان خواست كه تتميم اساس عدلي را كه ممهد فرموده و ارشاد طريقه ٔ تقويت اسلام كه مدت سلطنت خود را مصروف آن ساخته بود آيندگان را نصيحتي و تذكيري واجب دارد و هديت وصيتي ارزاني فرمايد تمامت خواتين عظمي وملكات مملكت و اوانس سلطنت و محارم حرم حضرت با اركان دولت اعظم و نوئين قتلغشاه و امراي عظام چوپان و بايدو و پولاد و سنتاي و سلطان و ملاي و رمضان والغو وگور تيمور و تارمتاز و مشيران سده ٔ جهانداري صاحبين اعظمين خواجه رشيدالدين و خواجه سعدالدين و ديگر مقربان و شهرت يافتگان مدت خانيت احضار كرد فرمود: ما را محقق است به نور يقين و ديده ٔ حقيقت بين كه از اين مرحله ٔ فاني به منزل باقي و مصاحبت حور عين نقل خواهيم كرد و از اين غار مردم خوار به جوار ملك جبار پيوست ، همگي همت و قصواي اُمنيّت آن بود كه چند روزي كه مقاليد ملك مجازي در دست دولت ما نهاده اند و حوالت تمشيت عالميان بما فرموده هر چه نه صفت نصفت و عدل داشته باشد كه نظام عالم بي اين دو دعامه قايم نيست درحوالي خاطر راه ندهيم و ماده ٔ ظلم متعديان كه دفع شر آن شرعاً و عقلاً لازم است به تعريك هر مبتدع مرتدع گردانيم و تقويت دين سيدالمرسلين و خاتم النبيين بوجهي كنيم كه آنچه از سَنن و سُنن او بمرور دهور منحرف شده باشد و به عدم محرضي ديندار و زاجري توفيق يار در امتثال اوامر و اجتناب از نواهي نوعي جسارتي بضميرراه يافته بعد از تأديب و تشديب آن و تقرير نصاب در مصاب حق طريق خسارت بر ايشان به زبان تيغ گشاده بسته داريم . و به سر انگشت تأمل در احوال طبقات خلق گره از دلهاي بسته گشاده گردانيم . تا در اين جهان شجره ٔ طيبه ٔ جهانكامي به آب نيكنامي نيك نامي ماند و درآن جهان اقتطاف ثمره ٔ تؤتي اكلها كل حين ۞ در حساب آيد. در اين اندك مدت زمان سلطنت ما كه هشت سال و چند ماه بود به قوت خداي تعالي و ميامن همت محمدي سعي ها نموديم تا بعضي از اين معاني كه تقديم يافت از استيصال عدات و متمردان دين ودولت و وضع قوانين عدل و سياست و رفع اقانيم ظلم و بدعت بر حسب ارادت دست داد يرليغها نوشته و به دور ونزديك فرستاد و احكام آن به هر قطر كه رسيد قرطه ٔ اسماع شد و امتثال آن مثال روح در اعضا ساري گشت و چون روح در دل جاي گير يافتند و داعيه ٔ غيرت و حيرت رفتگان و مايه ٔ عبرت و خبرت آيندگان آمد و برخي چون خواستيم كه در اين تمشيت آن خوض پيونديم عمر وفا نكرد وروزگار مسامحت ننمود و اجل مهلت نداد و اين نيات سربمهر در زواياي سينه با خود برديم اكنون شما را بايد كه بعد از من با يكديگر طريق مخالفت نسپريد و برادرم پادشاه جهان خداي بنده محمد كه سه چهار سال است تا ولايت عهد سلطنت بر وي مقرر داشته ام و بكرات مرات اين معني با شما مكرر شده و بزودي بر سرير دولت روز افزون بنشانيد و منقاد مذعان فرمان او باشيد و از آئين و ياساق من تجاوز ننمائيد و قواعد اين احكام را مطرد و متسق داريد و رعايا را بيرون از آنچه مقرر و معين كرده ام به زوايد و مساعدت و تكليف مزاحم نشويد و رسم محدث ننهيد و خيرات و صدقات و تسويفات و اوقافي كه معين شده و عماراتي كه بنياد كرده ام بموجب شروط در استقرار و استتمام آن كوشيد و ادرارات كه در تمامت تمالك فرموده ايم يا در هر موضع از حشو مال موضع ساخته به نام آن كسان فرود آوريد و مجال تصرف و تصديع نواب ديوان و متصرفات اصقاع مسدود گردانيد و بايد كه كم ناكرده در تقرير و امضاي آن سعي نمائيد و اگر شمارا توفيق آسماني رفيق گردد كه بدان مزيدي واجب دانيد در آن باب تقصير و اهمال جايز نشمريد». (از تاريخ وصاف صص 457-458). غازان با وجود عمر كم و سلطنت كوتاه بواسطه ٔ اصلاحات و اقداماتي كه كرده و ابنيه و قواعد و قوانيني كه بجا گذاشته بلاشبهه يكي از سلاطين بزرگ مشرق است و اگرچه مقايسه ٔ او با امثال كوروش كبير وداريوش اول و سلاطين عظيم الشأن ساساني صحيح نيست ولي غازان را مخصوصاً از لحاظ مملكتداري و اداره بايد از سلاطين معتبر ايران و به هر حال از اين حيث او را بزرگترين پادشاه سلسله ٔ ايلخانان دانست اما بايد بخاطر سپرد كه يك قسمت عمده از اين افتخار و عظمت و بلندنامي كه مشمول حال غازان شده چنانكه بعد خواهيم گفت از بركت وجود وزير كاردان فاضلي مثل خواجه رشيدالدين فضل اﷲ همداني است كه از يك طرف با تدبير و هنر و سياست ممالك وسيعه ٔ غازاني را اداره ميكرده و ودر ترفيه حال رعايا و اصلاح امور مالي و انشاء ابنيه و آثار خيريه با غازان شركت داشته و از طرفي ديگر با قلم شيواي خود ذكر محامد و اعمال ستوده و وقايع ايام او را به صفحات روزگار مخلد ساخته است و غير از آن وزيردانشمند عده ٔ زيادي از فضلاي ديگر هم در نتيجه ٔ ادب دولتي و تشويق خواجه در گرد دربار ايلخاني مجتمع بوده و ايشان نيز هر كدام در اين مرحله قدمهاي مهمي برداشته اند بطوري كه ميتوان گفت كه دوره ٔ غازان و دو جانشين او يعني الجايتو و سلطان ابوسعيد خان بر اثر وجود خواجه رشيدالدين فضل اﷲ و پسران او يكي از درخشانترين دوره هاي ادبي تاريخ ايران است بلكه بجهاتي كه بعد مذكور خواهد شد در تاريخ اين مملكت نظير ندارد.
روابط غازان با ممالك خارجه - غازان با ممالك خارجه يعني با خاقان چين و سلاطين عيسوي اروپا غالباً مكاتبه داشته و بين ايشان سفرا در رفت و آمد بوده اند. در سال 699 غازان دو نفر رسول با هداياي گرانبها به دربار تيمور خاقان جانشين قوبيلاي قاآن به چين فرستاد. خاقان ايشان را بملاطفت تمام پذيرفت و در جواب اين حركت دوستانه ٔ غازان با وجود اينكه ايلخان ايران اسلام آورده و در ترويج آن مذهب ميكوشيد اظهار مهرباني ومصادقت كرد. فتوحات اوليه ٔ غازان در شام و فتح مجمعالمروج دشمنان مسلمين را برآن داشت كه با فرستادن سفرا و مراسلات غازان را به حصول اين پيشرفت تبريك بگويند. مخصوصاً عيسويان اروپا و ارامنه كه بر اثر مجاهدت مماليك و مجاهدين مصري و شامي از آن ممالك بكلي رانده و به حفظ بيت المقدس و بنادر و سواحل شام موفق نيامده بودند از فتوحات غازان بي نهايت مسرور شدند و با سابقه ٔ روابطي كه علي رغم مسلمين مصر و شام با ايلخانان ايران داشتند پيشرفت عساكر ايلخاني را در مقابل مماليك بمنزله ٔ انتقامي از شكستهاي خود تلقي نمودند و مصمم شدند كه غازان را در اين مرحله مشوق شوند تا مگر شام و مصر را از كف مماليك و امراي ديگر بيرون ببرند و از زير سلطه ٔ ايشان خارج گردند بر اثر همين حال مسرتي كه در اروپا عيسويان را دست داده بود جيمز دوم ۞ پادشاه مملكت آراگن از ممالك اسپانيا بتاريخ رمضان سال 700 مراسله اي به غازان نوشت و آن را به معيّت سفيري پيش ايلخان فرستاد و در آن نامه غازان را مقتدرترين و بزرگترين سلاطين مغول و شاهنشاه مشرق خواند و به غازان اطلاع داد كه عموم رعاياي او كه طالب زيارت اراضي مقدسه ٔ فلسطين اند حاضرند كه براي جهاد در ركاب ايلخان حاضر شوند ضمناً از او درخواست كرد كه بزوار آراگني اجازه دهد كه بدون تأديه ٔ خراج يا مالياتي آزادانه به زيارت بيت المقدس نايل آيند و ايلخان يك خمس از اراضي مقدسه راكه از تصرف مسلمين خارج كرد به عيسويان واگذارد غازان بگفته ٔ بعضي از مورخين عيسوي حاضر شد كه بعضي از نواحي را كه در فلسطين مفتوح ساخته بود به عيسويان واگذار كند و در ازاء آن حال اتحادي را كه بين سلاطين عيسوي و ايلخانان ايران وجود داشت تجديد نمايد و به همين قصد سفرائي نيز به اروپا فرستاد اين سفرا در انگليس به خدمت ادوارد اول پادشاه آن مملكت رسيدند ادوارد در جواب غازان مراسله اي نوشت و آن را به همراهي فرستاده اي روانه ٔ مشرق نمود و مراسله اي ديگر نيز در همين باب به خليفه ٔ عيسويان مشرق عنوان كرد ولي اين تبادل سفرا و مراسلات نظر به دوري راه و عدم توافق بين منظور عيسويان و غازان كه خود را مروج اسلام معرفي كرده بود و شكست هايي كه اندكي بعد در جنگ با مسلمين شام و مصر نصيب عساكر ايلخاني شد هيچ وقت از حد تعارفات رسمي تجاوز ننمود و استيلاي قطعي قشون الملك الناصر بر شام و سواحل آن آرزوي ديرينه ٔ عيسويان را در خاك كرد.
اخلاق و صفات غازان - سلطان محمود غازان خان پس از قبول مذهب اسلام از مؤمنين و مشوقين جدي آن آيين گرديد و در تمام عمر در رعايت مراسم و آداب دين حنيف و اقامه ٔ شعاير آن مي كوشيد و سعي ميكرد كه آن قسمت از عساكر خود را هم كه هنوز مشرك و بت پرست يا بودائي مذهب بودند به آئين اسلام برگرداند و خود غالباً در اين باب با ايشان گفتگو و مباحثه مي نمود. غازان شخصاً رشيد و جنگ آزموده بود مخصوصاً قبل از رسيدن به مقام ايلخاني يعني در دوره ٔ حكومت خراسان بواسطه ٔ حملات پي در پي مغولان ماوراءالنهر به اين مملكت به خوبي به فنون لشكركشي و مقابله ٔ با دشمن آشنا شده و اسرار اين كار را آموخته بود. از مرگ هيچ پروا نداشت و همه وقت قشون خود را به حقير شمردن عمر و نداشتن باك از دشمن تشويق ميكرد و غالباً مثل چنگيزخان سرداران خود را احضار و تعليمات مخصوص ميداد و مانند آن مرد مدبر جهانگشا به ايشان توصيه مي نمود كه در لشكركشي ها از راهها و راهداران و راهنمايان بيش از همه استفاده كنند و قبل از حركت در تأمين وسايل آذوقه و سيورسات و تحصيل اطلاع از احوال روحيه و تهيات خصم به مدد جاسوسها بكوشند. در رعايت انتظام و انضباط در قشون خود جهد بليغ داشت و در اين راه نيز مقلد چنگيز بود و مي گفت كه قسمت عمده ٔ شكستهائي كه بر قشون وارد ميشود نتيجه ٔ نداشتن انتظام و افسارگسيختگي افراد است ، در حين حمله يا غلبه ٔ بر دشمن . غازان علاوه بر زبان مغولي و فارسي اطلاع كمي از عربي و السنه ٔ چيني و تبتي و لاتين داشت و به دانستن تاريخ وآداب و اخلاق سلاطين مخصوصاً پادشاهان معاصر خود سخت مايل بود و هر وقت به يكي از مردم ممالك خارجي برميخورد در اين باب از او تحقيقات كامل ميكرد ولي بيش ازهمه به دانستن آباء و اجداد مغولي خود عشق و علاقه داشت و غير از پولادآقا هيچيك از امراء و شاهزادگان مغول به اندازه ٔ او بر احوال و اسامي و وقايع مغول مطلع نبودند و خواجه رشيدالدين يك مقدار از اطلاعات نفيسي را كه در جامع التواريخ ضبط كرده شخصاً از دهان غازان خان شنيده است . غازان خان گذشته از اين مراتب مردي هنرمند بود و به بعضي از صنايع يدي و حرفه هاي مختلف مثل بنائي و نقاشي و آهنگري و اسلحه سازي آشنائي داشته و مقداري از عمر خود را هم به هرزه در طلب كيميا و اشتغال به رمل و ستاره شناسي و تحصيل نباتات عجيب به عادت مغول صرف كرده است . و خيال بناي رصدخانه اي در نزديك تبريز نيز داشته و در شام غازان نمونه اي از آن را ساخته بوده است . قبل از غازان زمام جميع امور و حل و عقد كارها در دست امرا و وزرا بود و ايلخان غالب ايام خود را به شكار و اشتغالات ديگر ميگذراند. پذيرفتن سفراي خارجي و مذاكره با ايشان را وزراء عهده دار ميشدند و همين مسئله توليد اختلاف و حسادت بين امرا و وزرا ميكرد. غازان تمام اين مهمات را شخصاً بعهده گرفت و جميع عمال را از خرد و بزرگ مطيع امر و محكوم دستورهاي شخص خود نمود و به كارها مركزيت داد به شكلي كه همه كفايت و عقل و كارداني او را تصديق كردند و خواهي نخواهي مصلحت بيني او را در معضلات امور بر آراء خود مقدم داشتند. در عهد او هر وقت فرستاده اي از خارجه ميرسيد مستقيماً به خدمت غازان هدايت ميشد وايلخان بجاي اينكه يكي از وزراء را مأمور مذاكره با او كند شخصاً از او پذيرائي مينمود و با ايشان از تاريخ مملكت و وقايع و سياست ممالكشان گفتگو ميكرد تا آنجا كه همگي از فصاحت و كمال او دچار بهت و اعجاب مي شدند. اهل ادب و حكمت و فضل را دوست ميداشت و غالباً با ايشان مي نشست در محضر آن جماعت سوءالاتي طرح مينمود. از اديان و مذاهب و ملل و نحل اطلاعات كافي داشت و اكثر اوقات با فرق مذهبي مختلفه مباحثه و مناظره ميكرد. در تشخيص ميزان لياقت و كفايت اشخاص نيز خبير بود و هر كس را به اندازه ٔ فضل و كارآمدگي به مقامي كه درخور آن بود مي گماشت و كمتر به غرض مغرضين و سعايت سخن چينان گوش فراميداد و برخلاف در سياست و تنبيه خطاكاران فوق العاده سخت و بيرحم بود در صورتي كه از عمال و زيردستان و سران قشوني او ظلم و تعدي و تجاوز ميديد ايشان را بسختي مجازات ميكرد زمام نفس خودرا نيز كاملاً در دست داشت و هيچ حركتي كه نماينده ٔ شهوتراني او باشد از او سر نزده بلكه كساني را كه مرتكب بي ناموسي ميشدند بشدت مورد مؤاخذه قرار ميداد وچون در اجراي ياساي خود كه ذيلاً به ذكر آنها مي پردازيم بي نهايت مراعي و سختگير بود دوره ٔ حكومت او نيز در خون ريزي و سخت كشي از دوره هاي ديگر عقب نمانده است .
قواعد وياساهاي غازاني - غازان خان براي ترفيه حال رعيت و وصول منظم ماليات و رفع ظلم و تعدي و حسن اداره ٔ كارها قواعد و ياساهائي وضع نموده و بسياري از آداب و مراسمي كه از پيش معمول بود و او نمي پسنديده و آنها راموافق عدل و تربيت نمي دانسته است ملغي كرده است و ما مجملاً به آنها اشاره مي كنيم : 1- قبل از ايام غازان ماليات ولايات به مقاطعه در عهده ٔ حكام گذاشته ميشد به اين شكل كه قسمتي از آن را صرف پرداخت مخارج ضروري و وظايف ارباب عمايم و سيورغالات كنند و بقيه را به ايلچيان مأمور يا كساني كه از طرف ديوان براتي در دست دارند بسپارند اين حكام كه غالباً مردماني ظالم و طمعورز بودند و گاهي در عرض يك سال ده و حتي بعضي اوقات بيست مرتبه از رعايا مطالبه ٔ ماليات مينمودند هر وقت كه از اردوي ايلخان يك نفر ايلچي براي تحويل گرفتن ماليات يا مأموريتهاي ديگر مي آمد بهانه اي بدست حاكم براي مطالبه ٔ ماليات جديدي از مردم جهت مخارج سفر و اقامت ايلچي مي افتاد و به همين جهت عيش و خوشي حكام در اين بود كه از طرف ايلخان فرستاده اي به مأموريت پيش ايشان بيايد و او به اسم تأمين مخارج ايلچي و يا تهيه ٔ هدايا و تحف جهت ايلخان مردم را در شكنجه ٔ پرداخت مالياتي قرار دهد. و پس از وصول قسمت عمده ٔ آن را خود بردارد و بقيه را هم بين شحنه يعني فرمانده ٔ لشكري حوزه ٔ حكومتي خود و منشيان جمع و خرج يعني بيتكچيان تقسيم كند تا ايشان پرده بر اين قبيل تعديات او بپوشند و وجوهي را كه به اين شكل از مردم گرفته شده در حساب ديوان نياورند. حاصل ماليات ولايات بايد صرف مخارج جاريه و پرداخت براتهائي شود كه از طرف ديوان حواله ٔ ولايات ميشد ولي حكام همه وقت با تراشيدن خرجهاي گزاف بيشتر اين عوايد را تلف ميكردند وبراتها در دست مردم تأديه نشده باقي ميماند و به خزانه برميگشت . عمال ديواني با صدور يك آلتمغا براتهارا مجدداً به محل حواله برميگرداندند و حكام چون جرأت رد آلتمغا را نداشتند يك بار ديگر رعايا را بپرداخت ماليات مجبور ميساختند و با وارد كردن اقسام فشار و تهديدها پول تحصيل ميكردند ولي باز هم قريب دو ثلث آن به جيب حكام و زيردستان ايشان ميرفت و تنها يك ثلث آن به دارندگان بروات ميرسيد و اين به آن اندازه نبود كه مخارج اياب و ذهاب آن جماعت را كفايت نمايد. عمال ديواني هيچگاه عايدات ولايات را تحت تفتيش نمي آوردند و از مقدار وصول شده ٔ آن اطلاعي نداشتند و بدون هيچ ملاحظه اي برواتي بر حكام صادر ميكردند و بين حكام و صاحبديوان علائمي رمزي وجود داشت كه اگر صاحبديوان آن علائم را در بروات نمي گذاشت حكام از تأديه ٔ بروات خودداري مي نمودند. حكام ولايات نه بخزانه ٔ ايلخاني پولي ميدادند و نه در پرداخت مستمريات و وظايف اقدامي ميكردند بلكه در ابتداي هر سال ارباب حقوق و مستمري را به اين بهانه كه ابتدا بايد مخارج خزانه و ايلچيان را پرداخت متقاعد ميساختند و از اين سال تا آن سال ايشان را بهمين شكل گرسنه و بيچاره سر ميدواندند و از اين حكام كساني كه زيركتر بودند طلبكاران را واميداشتند كه مطالبات خود را به نصف مبلغ صلح كنند و رسيد تمام به ايشان بسپارند و در مقابل اين نصف هم بدو برابر قيمت واقعي جنس قبول نمايند به اين ترتيب طلبكاراني كه ربع طلب خود را در نتيجه ٔ قبول پيشنهاد فوق وصول ميكردند خود را خوشبخت ميشمردند و بر آن عده ٔ ديگر كه به دريافت ديناري نيز موفق نمي آمدند فخر ميفروختند. اگر از ميان ارباب حقوق و مستمري كسي ميتوانست خود را با تحمل زحمت سفر و رنج راه به اردو برساند و از حاكم در نرسيدن حق خود شكايت كند بعد ازآنكه مأمورين قضيه را تحقيق ميكردند و حقانيت او به ثبوت ميرسيد و حاكم مورد بازخواست واقع ميشد در جواب ميگفت كه علت آن وصول نشدن تمام ماليات است و پرداخت حقوق شخص شاكي را موقوف به دريافت بقاياي مالياتي ميكرد. و اين بقايا هم در حقيقت باقيمانده ٔ وجوهي بود كه او به تعدي و برخلاف قاعده از مردم مطالبه ميكرده چه او ميزان ماليات حقيقي را چند بار از رعايا ميگرفته و ديگر ديني بر عهده ٔ ايشان باقي نميمانده است تا در شمار بقاياي مالياتي به حساب بيايد. مردم بيچاره كه از ظلم و جور حكام به جان مي آمدند آباديهاي خود را ترك كرده جلاء وطن مي نمودند و در نتيجه خرابي كلي به شهرها و دهات راه مي يافت . عمال ديواني از اين اوضاع به خوبي آگاهي داشتند ولي چون دست ايشان با حكام يكي بود هيچ وقت در صدد رفع ظلم برنمي آمدند و عموم صاحبان ديوان و وزراي مغول كم وبيش در اين ظلم شركت داشتند و مسئول آن اوضاع بودند ولي از ميان ايشان مسئوليت خواجه صدرالدين خالدي زنجاني از همه بيشتر است چه او اين وضع ناگوار را در نتيجه ٔ گشادبازيها و بذل و بخشش هاي بيجا به سرحد افتضاح رساند و كار صدوربروات و حوالجات و لاوصول ماندن آنها در عهد او به منتهاي زشتي و رسوائي كشيد مثلاً خواجه غالباً دراويش و شيوخ را مورد مرحمت قرار داده براتي به ايشان به مبلغ 500 دينار بر سر ولايتي مي بخشيد كسي كه مورد اين انعام قرار گرفته بود سخت شادمان شده به اعتبار آن برات از راه استقراض 100 ديناري تهيه مي كرد تا مخارج وصول برات و مسافرت مأمور دريافت آن را فراهم سازد چون برات خالي از وجه بود يا حكام از پرداخت آن ابا مي كردند بيچاره درويش يا شيخ بايد خانقاه يا مقام خود را از دست دهد و به عنوان تحصيل ماليات از اين در به آن در بدود و عاقبت هم از شرّ طلبكار راه فرار پيش گيرد مردم بيچاره اي كه از عهده ٔ تأديه ٔ مالياتهاي ظالمانه ٔ خانه برانداز برنمي آمدند ترك خانمان مي كردند ولي مأمورين حكومتي ايشان را تعقيب و آزار مي نمودند و از نيمه راه برمي گرداندند و از ايشان كساني كه در شهرها و آباديهاي خود مانده بودند از ترس عمال ديواني درهاي منازل خود را با سنگ مي پوشاندند و در حصارمي رفتند. مأمورين وصول ماليات از اشرار و اوباش دريافتن مردم فراري استمداد مي كردند و ايشان مردم را به اقسام رذالت و سختي از پناهگاهها بيرون مي كشيدند و اگر بر آن جماعت دست نمي يافتند زنان و اطفال ايشان را مثل گله ٔ گوسفند كوچه به كوچه مي گرداندند و از پاي مي آويختند و در بعضي شهرها همين كه مأمورين وصول مي رسيدند از ترس هيچكس باقي نمي ماند همه يا مي گريختند يا در سردابها مخفي ميشدند. غازان از اين اوضاع سخت متأثر شد و در صدد برآمد كه قبل از همه وضع وصول ماليات را مرتب و دست عمال و حكام جورپيشه را كوتاه و عامه را از اين باب آسوده خاطر كند. به همين جهت حكم كرد كه هيچ ولايتي را به مقاطعه ندهند و در عرض سال بيش از يك بار از مردم ماليات مطالبه نشود و به هرولايتي يك نفر بيتكچي مخصوص فرستاد تا صورتي از عايدات جميع آباديهاي آن مطابق آخرين مميزي كه شده بود به اسم و رسم تهيه ديده پيش غازان بفرستد و از املاك شخصي و خالصه و اراضي خاصه يعني اينجو و اوقاف عليحده صورت بدهد و اسامي اشخاصي را كه در سي سال اخير مسلماً از عايدات آنها بهره ميبردند يادداشت كند و به اصطلاح قانون مال هر ولايت مرتب و مدون گردد. بعد از آنكه اين صورتها به ديوان رسيد و اشتباهات آنها رفع شدعمال ديواني از روي آنها خلاصه ٔ عايداتي كه بايد هر سال مطالبه شود خارج نويس كرده در ديوان ضبط نمودند وصورت ماليات هر آبادي را عمال عالي رتبه ٔ ديواني مهركردند و آنها را به آلتون تمغا نيز موشح ساختند. غازان خان حكم داد كه از آن تاريخ به بعد ديگر حكام و بيتكچيان اصلاً بر رعايا برات ننويسند و اگر كسي بر خلاف اين حكم عمل مي كرد حاكمي را كه برات داده بود سياست مي كرد و نويسنده اي كه آن را نوشته بود دست مي بريد.در نتيجه ٔ اين ترتيب و رفع تعدي و ظلم از رعايا و معين شدن مقدار ماليات هر ده و آبادي از روي قاعده و قانوني ثابت بعد از دو سه سال ولايات رو به معموري گذاشت و اموال خزانه به تمامي عايد ديوان گرديد و دست تعدي و حكام بيتكچيان و ايلچيان به كلي كوتاه شد. غازان خان براي آنكه اين رسم و قاعده مرعي و برقرار بماند و بعدها كسي از مقدار بدهي كه براي هر ولايتي تعيين و در قانون آن قيد شده زيادتر از مردم مطالبه نكندمقرر كرد كه از تمام ولايات دفاتر قانون مزبور يعني صورت ماليات و اراضي ملكي و خالصه و اينجو و وقف و اسامي بهره بران از آنها را در كتابخانه اي كه در تبريزبنا كرده بود بياورند و به معتمدان مخصوص كه جهت اين كار موظف شده بودند بسپارند تا ايشان قانون هر قسمت از ممالك ايلخاني را بر تخته پاره يا قطعه سنگي يا صفحه اي از معدنيات نقش كنند و در موضعي از آن قسمت نصب و تغييردهنده را به لعنت ياد نمايند و به آن بنويسند كه صورت آن صفحه در كتابخانه ٔ تبريز محفوظ است و رعايا ميتوانند در صورت ضايع شدن آن به كتابخانه ٔ تبريز مراجعه كنند و غازان يرليغي موشح به آلتون تمغا در اين باب صادر كرد و در آن يرليغ مذكور بود كه حكام و داروغگان بايد به مقتضاي قانون و آلتون تمغا با حضور سادات و قضات و ائمه و عدول و اكابر از دفتر صورت بدهي مردم نسخه هائي به رعاياي هر قريه و مزرعه بدهند و ايشان را ملزم نمايند كه در عرض بيست روز آن نسخه را بر لوحي نقش كرده و در موضعي معين نصب نمايند تا از تغيير و تبديل مصون ماند. «بايد هر كس از وجوه العين و اجناس بر حسب مقرر چيزي به ديوان اعلي بايد داد چنانچه ميعاد معين گردد ادا نمايد و همچنين مأخوذات تمغا را بر تخته اي مرتسم گردانند و بايد كه هر گاه محصلي به شهري يا قصبه اي تحصيل آورد جهت او خيمه اي در ميان آن موضع نصب كنند و رعايا از روز اول تا آخر ميعاد هر روز آنچه نقد شود با فرع و خزانه داري به وي رسانند و او را بعد از آن به اسم علوفه و قوللقه چيزي ندهند و نگذارند كه نوكران خود را به محصلي به هيچ طرف فرستد و اگر رئيس ده و رعايا طريق اهمال وتغافل مسلوك داشته در ميعاد مقرر واجب خود را وصول ندهند محصول ايشان را گرفته جرمانه ستاند و هر كس رابه تقصير متهم باشد هفتاد چوب زنند و ميعاد اموال وجوه العين و اجناس ولايات بر اين موجب مقرر بوده . ميعاد وجوه العين هر ولايتي كه اقسام آن مختلف است تا به هر موضع از آن نوع بر وجهي كه معين گشته بر لوح نويسند و بر آن موجب جواب گويند قيجور (ماليات جنسي ) و متوجهات رعاياي ده نشين كه عادت آن است كه در هر سالي بدو قسط رسانند و متوجهات صحرانشينان مقرر آنكه در اول سال يك دفعه جواب گويند و مأخوذ تمغا به موجبي كه مناسب هر ولايتي بر ظهر قلمي شده بر لوح ثبت كنند و لوح را در موضعش استوار گردانند تا بر آن موجب به قسط وصول دهند و به زياده و نقصان خلاف ننمايند: از جمله متوجهات يك ساله ٔ هر موضعي از نوروز جلالي تا بيست روز نصفي رسانند از وقت تحويل آفتاب به ميزان تا مدت بيست روز نصفي ديگر را جواب گويند خراج و مالي كه از قديم الايام به وجوه العين مقرر بوده از اول نوروز جلالي تا بيست روز بدهند. خراج و وجوه العين كه مقرر بود كه به وقت ارتفاعات صيفي جواب گويند از اول تابستان مدت بيست روز بدهند ميعاد و كيفيت قبض و تسليم انواع ارتفاعات گرمسيري و سردسيري و شتوي و صيفي و بعضي مواضع كه صيفي ندارد بر اين موجب گرمسيرات از شتوي و صيفي از گندم و غيره آنچه مقرري هر موضعي باشد بيرون از مواضعات به چهارپاي خود نقل انباري كنند كه در آن حدود معين شده و به قابض تسليم نمايند و غايت مهلت آن هشت روز است . صيفيه از اجناسي كه به موجب قانون بيرون از مواضعات مقرر شده به چهارپاي خود نقل انباري كنند كه در آن حدود معين گشته و به قابض رسانندو غايت مطلق آن چهل روز است . سردسيريهاي صيفي و آنچه صيفي نداشته شتويه بموجب قانون مقرر به تمام و كمال به چهارپاي خود نقل انباري كنند كه در آن حدود معين است در مدت بيست روز صيفيه به موجب قانون مقرر بعداز موضوعات بتمام و كمال نقل كنند به انباري كه در آن حدود است و غايت مهلت آن هشت روز است ». (جامع التواريخ رشيدي ) (حبيب السير).
2- قبل از غازان مرسوم چنين بوده كه جهت انجام امور مهمه ٔ دولتي و رساندن اخبار شهرها مأموريني به اسم ايلچي به اطراف روانه ميشد و اين رسم كه از عهد چنگيز معمول شده بود در دوره ٔ ايلخانان صورت بسيار زشتي پيدا كرد به اين شكل كه عموم شاهزاده خانم هاي مغول و شاهزادگان و امرا و فرماندهان تومان وهزاره و صده و شحنگان و قورچيان و قوشچيان به عنوان خبردهي يا مصالح ديگر نوكران خود را اسم ايلچي داده به ولايات مي فرستادند و هر كس كه با ديگري خصومتي يا مرافعه اي داشت و حاكم به عرض او نمي رسيد به يكي از مقربان چسبيده از او يك نفر ايلچي مي گرفت و با آنكه در هر يامخانه پانصد سر اسب بود گاهي براي سواري ايلچيان بقدر كفايت مركوب فراهم نميشد و ايلچيان به گله ٔ اسب هر كس كه مي رسيدند هر قدر مي خواستند از آن ميان ميگرفتند و حتي به قضات و علما سادات هم كه عازم اردو بودند رحم نياورده مركوبهاي ايشان را از زير پايشان مي كشيدند و كار تعدي ايلچيان تا آنجا رسيد كه جمعي از راه زنان نيز خود را ايلچي ناميده به اين اسم به تصرف گله ٔ مردم مي پرداختند و به اين نيز اكتفا نكرده از اهالي دهات سر راه به اسم علوفه هر چه مي خواستند مي گرفتند و هر كدام نيز به عنوان زود گذراندن كارهاي خود از قبيل تهيه ٔ مركوب و جمعآوري علوفه جماعت كثيري را به اسم نوكر همراه خود برمي داشتند به طوري كه بعضي از ايشان كه هيچ نوع مأموريت مهمي نيز برعهده نداشتند تا سيصد نوكر با خود مي بردند و گاهي مي شد كه در ديوان دويست صندلي جهت جلوس ايلچيان ميگذاشتند و چون چنين معمول بود كه ايلخان از ايلچيان كه مأموريتش از همه مهمتر است زودتر به حضور بپذيرد ميان ايشان در اثبات اهميت مأموريت خود نزاع سخت درميگرفت و هر كس غالب مي آمد مقدم ميشد. در حين عبور ايلچيان رؤساي ولايات ايشان را در خانه هاي رعايا و پيشه وران فرود مي آوردند و اين ايلچيان غارتگر در خانه هاي مردم هر چه را مي يافتند تصرف ميكردند و گاهي نيز حركات ناپسند ديگر هم از آن جماعت سر ميزد غازان خان براي اين رسم ناستوده حكم كرد كه در هر سه فرسخ فاصله جهت ايلچيان خاصه ٔ ايلخاني كه مأمور انجام كارهاي لازم مملكتي اند يام خانه بسازند و در هر يامي پانزده سر اسب فربه نگاه دارند و هر ايلچي را كه نشاني موشح به آلتون تمغا داشته باشد از آن يامخانه الاغ دهند و يامخانه ها را به عهده ٔ يكي از امراي بزرگ واگذاشت و به حكام و امراي سرحدي نيز مقداري كاغذ سفيد به مهر آلتون تمغا داد تا در موقع ضرورت آنها را به ايلچيان خوددهند و مقرر كرد كه به هر ايلچي بيش از چهار الاغ ندهند و اگر خبري باشد كه در رساندن آن بايد تعجيل شودحكام و نوينان مكتوب خود را مهر كرده به يامچي رسانند تا او بر اسب يام نشسته آن را به يامخانه ٔ بعد رساند و بهمين ترتيب عمل شود تا مكتوب به اردو برسد و به اين ترتيب يامچيان روزي شصت فرسنگ راه مي رفتند و فاصله ٔ بين خراسان و تبريز را مثلاً در سه چهار روز طي مي كردند و اگر ايلچي خود اين فاصله را مي پيمود روزي بيش از چهل فرسنگ نميتوانست طي طريق كند.
« حكم يرليغ به تأكيد بليغ نفاذ يافت كه هر شبانه روزي شصت فرسنگ و هر مسرعي چهل فرسنگ بروند و مكتوبي كه به ايصال آن مأمور باشند مهر ختامه ٔمشك نهاده بر سر آن بياض رها كنند و تمغا سبز مصور به صورت سواد يا ساعي به زر زنند و به سطور بنويسند كه فلان ايلچي يا ساعي در اين تاريخ بدين ساعت و وقت از اين مقام روانه كرده شد تا بعد از وصول او يامچيان يامات احتياط كنند اگر به زمان موعود و هنگام معهود رسيده باشند چنانكه قطري از اوج به مركز بگذرد و به حضيض رسد.
و اگر به يك ساعت تأخير و تغافل و تقصير و تكاسل نموده باشد نشانه ٔ تقصير را قطر بر هيئت خط مشرق و مغرب كشند. و چون يامچيان بر چنين اهمال و تهاون عثور يافتند اعلام حكام كنند تا سخن ناپرسيده او را به ياسا رسانند و ديگري را حالي به جاي او نصب كنند و اگر حكام در تنفيذ حكم ياسا اهمال نمايند نيز مستوجب ياسا باشند». (تاريخ وصاف ص 387). غازان خان علاوه بر اين ترتيب امر داد كه به هر ايلچي مخارج راه او را بدهند و در شهر منازلي به اسم ايلچي خانه جهت اقامت ايشان بسازند و غير از ايلخان و نواب درگاه او هيچ كس حق فرستادن ايلچي نداشته باشد به علاوه در هر يامي دو پيك مأمور كرد كه لدي الاقتضاء اخبار يام خانه ها را به يكديگر برسانند و اين پيك ها روزي سي فرسخ راه مي رفتند.
3- غازانخان در شعبان 698 يرليغي به تمام بلاد ايلخاني ارسال داشت و به موجب آن منفعت دادن پول را اكيداً غدقن نمود و امر داد كه داروغگان و حكام متخلفين از حكم رامجازات كنند و امري كه او را به صادر كردن اين فرمان واداشت آنكه در عهد اباقاخان عده اي از تجار مقداري اسلحه از تير و كمان و برگستوان و شمشير و جوشن نزديكي از امراي قورچي آورده به توسط او آنها را از عرض ايلخان گذراندند و اباقا وجه آنها را به شكلي به ايشان پرداخت كه از آن معامله سودي گزاف عايد تجار گرديد. جماعتي از مردم مفلس به طمع مقداري زر از اين وآن با نفع قرض كرده به تجديد آن معامله پرداختند و كم كم كار تجارت اسلحه و فروش آن به توسط قورچيان به اباقا به آنجا رسيد كه ايلخان حكم داد كه هر كس از سوداگران سند قورچيان را داير به تحويل اسلحه به ديوان بياورد ديوانيان بايد به همان مقدار برات به دست او بدهند اين ترتيب باعث آن شد كه عده ٔ كثيري از مردم زر به سود قرض مي كردند و اسلحه اي ساخته نزد قورچيان مي بردند و با دادن مبلغي رشوه به ايشان سندي مي گرفتند و آن را براي صدور برات پيش عمال ديوان مي فرستادند عمال ديوان هم از جريان كار اطلاع داشتند تا مبلغي به رشوه از ايشان دريافت نمي كردند برات آن را صادر نمي نمودند و بتدريج كار اين معامله به آنجا كشيد كه بيتكچيان مغولي دان با گرفتن مبلغي ، خود از زبان امراي قورچي سند مي ساختند و بر طبق آن برات مي نوشتند و نتيجه ٔ اين عمل آن شد كه در اندك مدتي به اندازه اي دردست مردم برات جمع شد كه تمام عايدات ممالك ايلخاني براي پرداخت آنها كافي نبود. در عهد صاحب ديواني خواجه شمس الدين جويني چون اين مسئله اسباب زحمت بسيار شده بود خواجه به زحمت زياد برات داران را متقاعد كرد كه هر هزار دينار به دويست دينار كه صد دينار آن حق العمل صاحب ديوان باشد مصالحه كنند و به اين تدبير آن برات ها را جمعآوري نموده . در عهد ايلخاني گيخاتو ووزارت صدرجهان زنجاني معامله ٔ به ربح و زر به سود دادن به علت بي پولي رواج كلي گرفت به اين شكل كه عمال ولايات كه عايدات را در مقاطعه داشتند براي پرداخت ماليات قلمرو خود به اطلاع خواجه رساندند كه جهت تأديه ٔ مالي كه بر عهده دارند وجه نقد موجود نيست و چون خزانه سخت احتياج به پول داشت ايشان گفتند مي توانيم از سرمايه داران و تجار نقد و جنس به سود قرض كنيم به شرط آنكه خسارت اين معامله را ديوان بر عهده بگيردخواجه صدرالدين نيز آن را قبول كرد و در نتيجه مقاطعان ولايات جنسي را كه ده دينار مي ارزيد به سي دينار قرض مي كردند و به چهل دينار به حساب ديوان مي آوردند وعمال ديوان آن جنس را كه ده دينار مي ارزيد به اين مبلغ ميفروختند - چهار دينار آن را خود برميداشتند و شش دينار به خواجه صدرالدين ميدادند و مي گفتند بيش ازاين از فروش آن عايد نمي شد و به اين شكل از هر چهل دينار كه به حساب خزانه آمده بود شش دينار وصول ميشدو همين گونه امور بود كه كار ماليه ٔ گيخاتو را به خرابي كشاند و بوضع چاو و اختلال ايام اوضاع ايلخاني او و وزارت صدرجهان منتهي گرديد. غازان عموم اين مفاسد را رفعكرده و با صدور يرليغي كه مذكورشد اين نوع معاملات را كه بخرابيهاي فوق منتهي ميگشت از بين برد.
4- قبل از ايام ايلخاني غازان ، حكام هر يك از ممالك روم و آذربايجان و فارس و كرمان و گرجستان و مازندران به عيارهاي مختلف سكه ميزدند و چون عيار سكه ها در تمام بلاد ايلخاني يكسان نبود در معامله اختلال پيدا ميشد و موجب ضرر تجار و سوداگران و گفتگوي بسيار در تجارت ميگرديد ارغون خان در ايام حكومت خود فرماني صادر كرد و امر داد كه در تمام ممالك ايلخاني عيار زر و سيم را ده نه قرار دهند و گيخاتو هم عين اين فرمان را مجري كرد ولي بواسطه ٔ عدم اقتدار ايلخانان كسي از آن اطاعت نداشت و هيچوقت عيار زر و سيم از ده هشت تجاوز نمي نمود. به امر غازان عموم سكه هاي مغشوش را در سراسر ممالك ايلخاني جمعآوري كردند و جز مسكوكاتي كه او به ضرب آنها دستور داده بود سكه ٔ ديگري رايج نماند و مأمورين سكه هائي را كه به اين صفت نبود ضبط مي نمودند و مي شكستند و بضرابخانه برده تمام عيار ميكردند. سكه هاي غازاني كه بر روي آنها نام غازان و كلمه ٔ توحيد و نام شهري كه در آنجا ضرب شده بود منقوش بوده در مدت يك سال در سراسر ممالك ايلخاني رايج گرديد و عموم مسكوكات مغشوش از ميان رفت و در نتيجه ٔ جهد او در اين كار و خالص بودن سكه هاي غازاني طلا و نقره كه از مدتي در ايران كمياب و بواسطه ٔ حمل به هندوستان با صرف دريافت پارچه هاي قيمتي از دست تجار و مردم بيرون رفته بود فراوان گرديد و در معاملات جريان پيدا كرد. غير ازمسكوكات معمولي غازان خان سكه هاي مخصوصي به نام دُرُست طلا به وزن صد مثقال در بلاد مختلفه ضرب كرد كه نام او و نام شهري كه در آنجا سكه زده شده بود با بعضي از آيات قرآن و اسامي دوازده امام در روي آن نقش بودو غازان اين سكه ها را كه به قشنگي و پاكي معروف گرديده بعنوان بخشش و انعام بمردم ميداد. 5- پيش از غازان مقياسهاي وزن و كيل در هر ولايت بلكه در هر شهر و قصبه اي به يك شكل خاص بوده و وزن و كيل هر ده با ده ديگر تفاوت فاحش داشت و اين مسئله همه وقت بين برات داران و محصلين ماليات و رعايا توليد اختلاف ميكرد و بهانه بدست عمال جورپيشه ميداد كه از مردم به ظلم بيشتر از آنچه حق مطالبه دارند مال بگيرند و ايشان غالباً به ضرب چوب و شكنجه هر چه ميخواستند از مال رعايا را به اسم اختلاف ميزان پيمايش تصرف مي نمودند و اين اختلاف علاوه بر عيب فوق باعث نكس تجارت و عدم رغبت مردم به حمل مال التجاره ٔ خود به ساير ولايات نيز شده بود چه غالباً بين فروشنده و مشتري در باب وزن اختلاف بروز ميكرد و بيشتر اوقات معامله بضرر فروشنده تمام ميشد و همين امر موجب كميابي بعضي اموال در غالب ولايات گرديده بود. غازان خان براي توحيد اوزان و پيمانه ها يرليغي صادر كرد و سواد آن را به عموم ولايات فرستاد و دو نفر مأمور مخصوص تعيين نموده تا سنگهاي معامله ٔ زر و سيم و اوزان بار و كيل را در همه جا مساوي كنند و آنها را از آهن بسازند و مهر كنند و براي اين كار اوامر ذيل را امر به اجراء داد: سنگ و زر و سيم بايد موازي وزن رسمي تبريز و به شكل مثمن باشد در هر ولايتي دو معتمد از طرف مأمورين فوق منصوب شوند تاشخص اميني را در حضور محتسب محل دستور ساختن سنگ مطابق سنگ تبريز دهد و معتمدان آن سنگها را مهر كنند وهيچكس ديگر اجازه ٔ ساختن سنگ نداشته باشد. معتمدان بايد به هر كس كه اين سنگها را براي معامله ميسپارندنام ايشان را در دفتر ثبت نمايند تا ديگري نتواند سنگ تقلبي بسازد و معمول كند و در هر ماه يك نوبت تمام سنگها را جمعآوري كرده احتياط و موازنه كنند تا اگر كسي برخلاف حكم عمل كرده باشد سياست شود. براي وزن بارها نيز مقرر شد كه معتمدان از آهن بشكل مثمن وزنهائي مطابق وزن تبريز درست كرده مهر نمايند و از ده من تا يك درم يازده قطعه وزنه بترتيب ذيل : 10 من 5 من 2 من ، نيم من چهار يك من هشت يك من 10 درم 5 درم 2 درم و يك درم بسازند و بارهاي سنگين را كه با ترازو نميشد سنجيد و از 10 من بيشتر بود تمغاچيان با قپانهاي صدمني مي كشيدند براي كيل نيز غازان بهمين قسم دستور داد و مقرر كرد كه جميع كيلهاي سابق كه به اسامي كيل و قفيز و تُغار و غيره معمول بود منسوخ شود و فقط اصطلاح كيل مطابق كيل تبريز باقي ماند و در تمام ولايات كيلها را موازي با كيل تبريز كه دو من با 260 درم است بسازند و ده كيل يك خروار باشد و براي هر يك از غلات و حبوبات از قبيل گندم وجو و برنج و نخود و باقلا و كنجد و جاورس كيل مخصوص ترتيب دهند كه در هر حال ده من تبريز از همان غله يا حبه در آن بگنجد و بر چهار طرف آن كيله بنويسند كه از براي سنجيدن چه غله يا حبه اي است و معتمدان كيلها را مهر و در هر ماه احتياط كنند و متخلف را براي سياست كه بريدن دست و گرفتن جرمانه بود به شحنه بسپارند و براي شيره و سركه وروغن نيز پيمانه عليحده اي بسازند. 6- چون در نتيجه ٔاستيلاي مغول و جنگ هاي دوره ٔ حكومت ايلخانان و ظلم وتعدي عمال ديواني غالب قري و قصبات ويران و مزارع باير شده بود غازان خان براي معموري ويرانه ها و آباداني اراضي باير حكمي صادر كرد تا كساني كه به تجديد عمارت بنائي يا زراعت مزرعه ٔ ويراني مي پردازند اجزاء ديوان با ايشان چگونه معامله كنند به اين شكل كه اگر كسي زميني را كه متصل به نهري جاري است بي تحمل مشقتي مزروع و آبادان كند سال اول از پرداخت ماليات معاف باشد در سال دوم چهار دانگ از ماليات مقرره را بپردازد و سال سوم تمام آن را و اگر استفاده از نهرها متضمن تحمل زحمت و مخارجي است آبادكننده سال اول از اداي ماليات معاف باشد سال دوم نصف آن را بپردازد و سال سوم تمام آن را و اگر اين كار مستلزم مشقت و مصارف فراوان است سال اول از آبادكننده هيچ مطالبه نكنند سال دوم دو دانگ از ماليات را از او بستانند و در سنوات بعد نصف ماليات را به ديوان بپردازد و نصف ديگر را بعنوان حق السعي بردارد و مزرعه ملك شخصي او باشد چنانكه اگر بخواهد بفروشد كسي او را مانع نشود. قبل از غازان املاك خاصه ٔ ايلخاني يعني املاك اينجو به كلي ويران شده و حكام بذر آن را خورده بودند غازان حكم داد كه از ماليات هر ولايت مبلغي را به عنوان قيمت بذر و مصارف زراعت به اختيار حكام بگذارند. و سال بعد حاصل آن را از ايشان مطالبه كنند اول بعضي حكام خواستند كه ببهانه ٔ آفت و نرسيدن محصول از اداي آن سرپيچي كنند به حكم غازان املاك آن جماعت را ديوان تصرف كرد و در نتيجه اين ترتيب جميع آن اراضي باير رو به آبادي گذاشت و حاصل آنها بمقدار كلي وصول شد.
7- پيش از غازان راههاي تجارتي به علت دستبرد راهزنان و كساني كه به عنوان رفيق قافله شريك دزدان بودند ناامن و خطرناك بود و اموال مسافرين و كاروانيان همه وقت معرض خطر تعرض و غارت قرار ميگرفت و اين راهزنان با راهداران همدست بودند. پس از آنكه بتوسط بعضي از مردم شهرها و روستاها از حركت كاروانيان مخبر ميشدند بر سر راه ايشان مي آمدند ابتدا به اسم راهداري مبلغي از هر قافله اي ميگرفتند بعد به بهانه ٔ وجود دزد و راهزن آنقدر قوافل را نگاه ميداشتند تا همدستان دزد ايشان ميرسيدند و اموال مسافرين و بازرگانان را مي بردند. غازان راهها را امن و قطاع الطريق را دستگير و سياست نمود و در منازل خطرناك راهداران امين نشاند و قرار گذاشت كه از هر چهارپائي مقداري معين راهداري بگيرند و راهداران مسئول طرق باشند و اگر دزدي در راه واقع شود راهدار آن قسمت بايد يا دزد را دستگير كند و يا از عهده ٔ مالي كه به سرقت رفته برآيد و بر سر راهها ميلهائي از سنگ و يا گچ ترتيب دهند و بر روي لوحه هائي كه بر آن ميلها بايد نصب شودعدد راهداران و مقداري كه از هر چهارپائي بايد بگيرند بنويسند. 8- قبل از ايام سلطنت غازان ملازمان خاصه ٔ ايلخانان و نوينان و ساربانان و الاغداران و پيكان ايشان به هر نقطه كه ميرسيدند از متمولين مبلغي جهت خرج خود ميگرفتند و غالباً در يك روز سه چهار دسته از اين نوع جماعت پي در پي بر ايشان وارد ميشدند و بجور و عنف هر چه ميخواستند از آن تصرف مي نمودند. غازان در بازارهاي شهرها منادي كرد كه از آن تاريخ ببعد هيچ كس ديناري به هيچ اسم و رسم به ملازمان و پيكان وساربانان خاصه ندهد و اگر مي شنيد كه كسي به ظلم از كسي چيزي گرفته است به ضرب چماق آن را از او باز ميستاند و خود او و اردويش به هرجا فرود مي آمدند اموالي را كه لازم داشتند به نرخ عادل ميخريدند و احدي متعرض رعايا و عامه نميشد. 9- ديگر از اصلاحات غازان خان اصلاح ترتيب صدور يرليغ پائيزه بود كه در ايام ايلخانان قبل از او صورت زشتي داشت به اين شكل كه هر كس ميخواست كار او بگذرد به يكي از امرا و وزراء رجوع ميكرد و نشاني مطابق ميل خويش از ايشان بدست مي آورد به همين جهت امرا و اعيان آن دوره ها يرليغهاي متناقض بسيار در دست داشتند و عدد پائيزه ها از حد گذشته بود غازان امر كرد كه اولاً هيچيك از امرا و وزراء و مقربان دولت در مجلس شراب چيزي از مهمات ملكي به عرض او نرسانند ثانياً هر حكمي كه صادر شود آن را نگاه دارندو بعد به عرض او برسانند تا مطابق آن يرليغ صادر گردد. غازان بر خلاف ايلخانان سابق كليد صندوقچه اي را كه تمغاي بزرگ در آن بود پيش خود نگاه ميداشت و چون چند يرليغ براي مهر كردن حاضر ميشد به بيتكچيان معتمدميداد تا تمغا را بيرون آورده بر يرليغها زنند و بعد آن را در صندوقچه گذاشته كليد را به غازان بسپارندو سواد يرليغها و نشانها را با ذكر اينكه آن خط كدام منشي است و تاريخ و مضمون آن چيست و آن را كه به عرض رسانده يادداشت نمايند و براي اين كار دفتري ترتيب دهند و هر سال آن دفتر را نو كنند. ترتيب مهر كردن بروات و يرليغها چنان بود كه غازان پشت آنها را با قراتمغا كه بر روي آن شكل سر چهار نفر قراول بود مهرميكرد و بعمال ديوان مي سپرد تا ايشان هم تمغاي ديوان را بر آنها مي گذاشتند و هر يرليغ يا براتي كه اين آداب در باره ٔ آن مجري نميشد اعتباري نداشت . غازان خان تمغاهاي متعدد داشت بقرار ذيل : تمغاي بزرگ كه آن را از يشب ميساختند و آن براي امضاي فرمان حكومت سلاطين و ملوك و امارات امرا بود. فرمانهاي قضات و علما ومشايخ را با تمغاي ديگري كه آن نيز از يشب ولي كوچكتر از تمغاي بزرگ بود مهر مي نمودند. امور متوسط دولتي را با تمغاي بزرگ از طلا يعني با آلتون تمغا و امور جزئي را با تمغاي كوچك از يشب و امور لشكري را با تمغائي از طلا كه بر روي آن صورت كماني و چماقي و شمشيري منقوش بود ميگذراندند. افراد لشكر بايد تا اين تمغاي اخير را بر يرليغي نبينند به حكم هيچ كس سر فرود نياورند و در حركت يا بازگشت تابع آن باشند. منشيان ديواني بحكم غازان سواد عموم احكام و فرمانها و يرليغهائي را كه به امر ايلخاني صادر شده بود در دفاتر ثبت ميكردند تا در موقع آنها را به عرض او برسانند و به آلتون تمغا موشح كنند بعد از چندي غازان فهميد كه به عرض رساندن جميع اين سوادها نظر به كثرت مهمات واختلاف شعب كارها ممكن نيست و موجب تعويق جريان امورمي شود دستور داد كه براي هر يك مشاغل و مهمات ممكن الوقوع كه به خاطر ميگذرد منشيان سوادي تهيه كنند پس از آنكه آن را وزراء و امراء اصلاح كردند به عرض برسانند و از مجموع آن سوادها دفتري ترتيب دهند در نتيجه اين كار دفتري رسمي مخصوص به نام قانون الامور درست شد و بيتكچيان در هر يك از موارد محتاج به حكم قانون الامور را ميديدند و از روي آن حكم لازم را استخراج ميكردند و اگر به اقتضاي زمان و مكان و اشخاص ايراد تغييراتي در صورت حكم لازم مي شد آنها را ابتدا بر كاغذي عليحده نوشته به عرض ميرساندند و پس از تصويب ايلخان در حكم وارد ميكردند و به اين شكل صورت احكام و يرليغها متحد شد و كار اختلاف عبارات و مضامين در موارد يك سان از ميان برخاست . قبل از غازان پائيزه هائي را كه به حكام ميدادند پس از عزل ديگر آنها را از ايشان نمي گرفتند به همين جهت حكام معزول مدتها بوسيله ٔ آن تحكم ميكردند غازان امر داد كه جميع پائيزه هاي سابق را جمع كردند و جهت سلاطين و ملوك و حكام و شحنگان از نو پائيزه اي بزرگ ساختند كه بر روي آنها نقش سر شير و اسم كسي كه پائيزه اي به او داده ميشد رسم بود و در دفتري نام اين اشخاص را ثبت ميكردند و پس از عزل آن ها را از ايشان پس ميگرفتند و براي حكام جزء پائيزه هائي كوچكتر ترتيب دادند و شغل ساختن پائيزه ها رايك نفر زرگر امين كه ملازم اردو بود بر عهده داشت و او سكه اي مخصوص ساخته بود كه در حضور نواب غازاني به هر كس پائيزه اي داده ميشد آن را بر آن ميزد تا كسي به تقلب پائيزه نسازد. جهت ايلچيان نيز پائيزه اي مخصوص درست كردند كه آن را در مدت مأموريت در دست داشته باشند و پس از مراجعت مسترد دارند.
10- غازان به موجب حكمي شرب شراب و بدمستي در شارع عام را قدغن كرد و مقرر نمود متمرد را در گذرگاهها بگردانند و بر درخت بياويزند ۞ و يرليغها متواتر به ولايات فرستاد و مردم را از تكلم به سخنان كفرآميزمنع فرمود و امر داد كه هيچكس بعدها در پيشرفتهائي كه نصيب شخص او يا اردوئي كه جزء آن است ميشود كفايت و كارداني خود را دخيل نشمارد بلكه همه ٔ توفيقها رااز خداوند بداند و بر خلاف هر شرّي را كه از وجود اوزايد آن را به كسي جز خود منسوب ندارد بهمين شكل حكمي داد كه در عقد ازدواجها ميزان كابين عروسان تنزل داده نوزده دينار و نيم تعيين كنند تا اگر بين زن و شوهر توافق حاصل نشود امر طلاق بواسطه ٔ گراني كابين مشكل نگردد.
11- يكي از بزرگترين اصلاحات غازان ترتيب امر مرافعات و انتخاب قضات و شهود و نظم امور معاملات عرفي است كه پيش از او بواسطه ٔ عدم توجه در باب انتخاب قضات و رشوه خوارگي ايشان بازار تزوير و تقلب سخت رواج داشت و كمتر كاري به مقتضاي عدل و انصاف فيصل مييافت . قضات مناصب را اجاره ميكردند و گذراندن گواه دروغ و ساختن قباله و حجت و تقديم رشوه و تهيه ٔ اسناد جعلي و تقليد خطوط كمال شيوع داشت . غازان خان براي الغاي اين مراسم زشت و اصلاح ترتيب معاملات و مراسلات چهار فرمان صادر كرده در باب مسائل ذيل : فرمان اول در خصوص منصب قضاء، دوّم در باب مرور زمان و پرداختن بمرافعه اي كه سي سال از تاريخ آن گذشته باشد، سوم در خصوص اثبات مالكيت بايع قبل از بيع، چهارم در باب تأكيد سه حكم سابق و تكميل آنها. خلاصه احكام غازان خان بقرار ذيل است : «بايد كه قاضي را هيچ آفريده اي از حكام و امرا و وزراء به خانه ٔ خود نطلبد و همه كس جهة فيصل قضايا به دارالقضا رود. به هيچ علت و بهانه از مردم چيزي نگيرد و هر گاه حجتي نو نويسد قباله ٔ كهنه را در طاس عدل بشويد و ايضاً هر قباله اي كه تاريخ كتابت آن از سي سال زياده باشد هم در آن طاس نابود گرداند و از هر كس تلجيه وتزويري ظاهر شود ريش او را تراشيده بر گاو نشاند و گرد شهر برآرد و مردم را از نوشتن محضر منع كند و محضر هيچكس را اعتبار ننمايد و اگر مدعي عليه جماعتي ازاهل اختيار را جهت حمايت به دارالقضا حاضر سازد، تاوقتي كه حاميان از محكمه بيرون نروند به مرافعه ٔ آن قضيه نپردازد، ديگر بايد كه جهت قضيه كه ميان دو مغول و يا يك ترك و يك تازيك باشد در ماهي دو روز حكام و بيتكچيان و قضات و علويان و دانشمندان به مسجد جامع مجتمع شده در ديوان مظالم نشينند و آن دعاوي را به اتفاق پرسيده مقطع دهند و در جميع دعاوي مشكله بر اين موجب عمل نمايند و كيفيت را مسجل ساخته خطوط خودرا بر آن نهند، ديگر هر ملكي كه در ملكيت آن گفت و گوي باشد مادران و نبيرگان و خاتونان و فرزندان و دختران و دامادان و اميرتومان و هزاره و صده و دهه و ساير مغولان و بيتكچيان ديوان بزرگ و قاضيان و علويان و دانشمندان و مشايخ و پارسيان در ميان نباشد نخرند و قاضي بايد كه احتياط بليغ نموده قباله به تمام طوايف مذكوره بنويسد و اگر بداند كه ديگري مينويسد مانعشود، ديگر بايد كه قاضي معتمدي متدين نصب كند تا تاريخ قبالجات را نويسد و روزنامه نگاه دارد و نيكو ملاحظه نمايد كه اگر كسي ملكي را يك بار فروخته باشد يابه رهن كرده بار ديگر نفروشد يا به گرو ننهد و اگر ظاهر شود كه شخصي بدين فعل اقدام نموده باشد ريش او را تراشيده گرد شهر برآورد و اگر تاريخ نويس نيز از آن قضيه واقف بوده پنهان داشته باشد گناهكار و كشتني باشد والسلام علي من اتَّبع الهدي . و مضمون يرليغ دوم آن بود: كه چون همگي همت ما مقصور بر آن است كه امورجمهور بر نهج عدالت فيصل پذيرد و مواد نزاع خلايق ارتفاع يابد و حقوق در مراكز خويش قرار گرفته ابواب تلجيه و تزوير مسدود گردد و چند كرت به حضور قضات يرليغ فرموديم كه در فصل و قطع قضاياء برايا بر وجهي كه مقتضاي شريعت غرا باشد و از شوايب تزوير و مداهنه معرا بود امعان نظر كنند و قباله جاتي را كه در مدت سي سال دعوي نكرده باشند و مزوري آن را دستور ساخته خواهد كه به حمايت قوي دستي مدعاي باطل خود را به ثبوت رساند اصلاً مسموع ندارند و مرافعه ٔ آن قضيه نكنند و هيچ آفريده را مجال تمرد ندهند و اگر يكي از اهل اقتدار بر ايشان الحاح فرمايد و از مقتضاي يرليغ تجاوز نمايد كيفيت عرضه داشت كنند تا بر وجهي او را سياست فرمائيم كه موجب عبرت عالميان گردد و اين نشان را غازان خان در منزل كشاف از حدود موصل در سيم رجب سنه ٔ تسعو تسعين و ستمائه (699 هَ . ق .). به آلتمغا موشح ساخته فرمود تا موجودها نزد جميع قضات ممالك فرستادند و از تمامي قاضيان وثيقه به خط و مهر ايشان گرفتند كه در فيصل قضاياي شرعيه از ميل و مداهنه و تزويز و تلجيه مجتنب و محترز بوده از مضمون فرامين مطاعه تجاوز جايز ندارند. و اگر خلاف نموده دعاوي سي ساله را مرافعه كنند مستحق تعذيب و تأديب و مستوجب صرف و عزل شوند و حاصل الفحواي منشور سيم آن بود كه از جمله ٔ معظمات امور كه در ميان عالميان وقوع مييابد دعوي باطل است به علت قبالجات كهنه و سجلات قديمه و كيفيت اين قضيه بر اين وجه ميتواند بود كه بعضي از مردم مزور قباله ٔ اسباب ملكي خود را مكرر ميسازند و گاهي بعضي از آن قبالجات مكرره را به نام اولاد خود درست مي كنند و بعد از فروختن آن ملك يك قباله را به مشتري داده ديگري را نگاه ميدارند و پس از آنكه آن ملك به چند كس انتقال مييابد بايع اول يا شخص از ورثه ٔ او آن قباله ٔ ديگر را ظاهر ساخته دعوي ميكند و به گواهان دروغ ملكيت خود را بثبوت ميرساند و چون بر طبق مثلي كه مشهور است قاضي به دو گواه عاجز است به صحت آن قضيه حكم ميكند و ما در اين ولا همت عالي نهمت بر دفع امثال اين دعاوي باطله گماشته حكم فرموديم كه هر كس در صدد مبايعه ٔ ملكي آيد نخست به دارالقضا رفته و مرافعه نموده به شهود عدول ملكيت خود را ثابت سازد آنگاه آن ملك به مشتري بيع كرده اگر تمسكي داشته باشد تسليم نمايد و نزد قاضي اقرار كند كه بعد از اين هر قباله اي كه در اين باب ظاهر شود باطل و نامسموع باشد پس از آن قاضي كيفيت اين مرافعه را مسجل ساخته مشروح بنويسدو تمسك آن را در تحت آن سجل قلمي نمايد. و اگر صاحب ملكي خواهد كه در حق كسي اقرار كند هم بر اين موجب به تقديم رساند و در اين نشان چند قيد ديگر مذكور بود. ديگر آنكه بايد كه غير كتاب دارالقضا هيچ كاتبي به كتابت قبالجات قيام ننمايد و قضات نيز كاتبان خود را منحصر سازند و ديگري را اجازت آن كار ندهند و هر كاتبي كه حجتي نويسد داد و ستد آن صد دينار باشد يك درم حق الكتابه ستاند و اگر معامله از صد دينار زياد بود يك دينار اجرت گيرد و بيشتر نطلبد ديگر آنكه چون قاضي در محكمه نشيند طاسي پرآب بر كرسي پيش خود بنهد و هر دعوي كه مقطع يابد صكوك قديمه ٔ آن را در آن طاس كه موسوم است به طاس عدل بشويد ديگر آنكه اگر ظاهر شود كه وكيلي از متخاصمين چيزي گرفته او را ريش تراشيده تعزير و تشهير كنند هر قاضي كه به خلاف اين فرمان واجب الاذعان عمل نمايد به عقاب ايلخاني معاقب گشته معزول باشد اما نشان چهارم اشتمال داشت بر تأكيد احكامي كه در فرامين مذكوره اشارتي بدان رفت و چند حكم ديگر نيز اضافه شده بود. ديگر آنكه قضات ممالك ازكنار آب آمويه تا حدود مصر در باب تعديل و تزكيه ٔ شهود زياده بر معهود اهتمام نمايند و بمجرد آنكه كسي را ظاهرالعدالة بينند قناعت نفرمايند و در قضيه گواهان را تفريق نموده مادام كه صدق مقال ايشان به تحقيق مينمايد بر ثبوت مدعا حكم نكنند ديگر آنكه در باب مهر كردن سجلات و قبالجات نهايت رويت كار فرموده مادام كه مضمون آن صحايف را از شايبه ٔ بطلان و تزوير مبرا نگردانند به خاتم شهادت مختوم نسازند ديگر آنكه هر گاه دو وثيقه مخالف يكديگر در دست دو كس كه با هم مناقشه ٔ شرعيه داشته باشند ظاهر گردد ائمه و علماء دارالعدل ساخته كماينبغي تحقيق آن قضيه نمايند و حقيقت هر يك از آن دو تمسك كه به ظهور پيوندد به صاحبش داده قباله ٔ باطله را در طاس عدل بشويند و اگر در يك مجلس آن قضيه فيصل نيابد هر دو وثيقه را به امين سپارندو به خصمان باز ندهند تا وقتي كه شبهه و التباس بالكل مرفوع شود و حق در مركز خود قرار گيرد. ديگر آنكه اگر به ظهور پيوندد كه كسي ملكي را فروخته و پنهاني در باب و حقيقت يا حجت اقرار به ملكيت را ظاهر ساخته و داعيه دعوي كرده بايد چنان كه سلطان ملكشاه سلجوقي حكم فرموده بود قضات اصلاً آن قضيه را مرافعه ننمايند و آن ملك را به ملكيت همان كس كه متصرف باشد بازگذارند و چون اين نشان به التمغاي همايون رسيد غازان خان فرمان داد تا از آن سوادها گرفته به تمامي بلاد و امصار ارسال داشتند و بدين واسطه رواج و رونق تمام در امور ملت حضرت خيرالانام عليه الصلوة والسلام پيداشده متكفلان مناصب شرعيه نقش امانت و ديانت بر لوح دل نگاشتند. (حبيب السير ج 3ص 93).
12- پيش از غازان خان مرسوم و جيره و وظيفه ٔ لشكريان و سران سپاهي ترتيب صحيحي نداشت فقط بعضي از سرداران از ديوان مقداري معين غله ميگرفتند غازان خان براي لشكرياني كه خدمت نزديك ميكردند وجه معاش معين كرد و بتدريج هر سال ميزان آن را بالا ميبرد و چون پيش از او برات غله ٔ سپاهيان را به ولايات مي نوشتند و غالباً برات وصول نشده برمي گشت اسباب زحمت رعايا و سپاهيان ميشد غازان خان دستور داد كه در هر يك از ولايات در موقع برداشت محصول غله ٔ ديواني را با اطلاع شحنه در نقطه اي توده كنند تا اگر براتي برسد فوري شحنه از آن غله حواله را بپردازد و براي رعايا مزاحمتي فراهم نشودسپس در سال 703 يرليغي صادر كرد و به موجب آن براي عموم سپاهيان اقطاعات مشخصي تعيين نمود و خلاصه ٔ آن يرليغ اين بود كه اولاً در هر نقطه رعايا املاك اينجو وديواني را به قاعده ٔ سابق عمل نمايند و مالي را كه در عهده دارند به سپاهيان بپردازند. ثانياً اگر در يورت هزاره ٔ زمين از املاك ديواني باير باشد ايشان آن را زراعت كرده حاصل آن را جهت مخارج خود بپردازند. ثالثاً در املاك و اراضي و آبهاي وقفي بهيچوجه تصرف ننمايند و از آنها وجهي مطالبه نكنند. رابعاً اگر سپاهيان زمين بايري را آباد كردند و كسي مالكيت يا وقفيت ثابت كرد مالك يا متولي بايد ده يك محصول آن را به ديوان بسپارد و بقيه را با زارعين نصف كند. خامساً صاحبان اقطاعات بايد رعاياي اراضي باير را به ملك سابق خود برگردانند تا آن اراضي آباد شود و ايشان را به اراضي خود راه ندهند و در قري و مزارعي كه در مجاورت اراضي ايشان است مداخله ننمايند و از تصرف آن مقداراز اراضي كه علفخوار و چراگاه مواشي رعاياست خودداري كنند. سادساً در اراضي كه براي اقطاع سپاهيان تعيين شده بايد جماعتي از اهل خبرت با يك نفر بيتكچي آن اراضي را به قرعه مابين صده هاي هر هزاره تقسيم نمايند و بيتكچي سهم هر صده را در دفتري مخصوص يادداشت كند و سوادي از آن به ديوان بفرستد و دفترها را به امير صده ها بسپارد و هر سال اوضاع صده ها را با دفترها تطبيق و مجازات متجاوزين را تعيين نمايد. سابعاً هيچكس حق ندارد اقطاع خود را بفروشد يا ببخشد، جرم متخلف قتل است و اگر صاحب اقطاعي بميرد اقطاع او به يكي از پسران يا برادران او منتقل ميشود و در صورت نداشتن پسر يا برادر به غلام قديم او ميرسد و اگر غلام نيز نداشت به يك نفر از صده كه قابليت داشته باشد منتقل ميگردد. ثامناً اگر كسي ياساي غازاني را تحريف يا بر خلاف آن عمل نمايد اقطاع او از او منتزع و به صوابديدامراي صده به كسي كه بتواند از عهده ٔ دادن چريك برآيد سپرده خواهد شد، تاسعاً چون اقطاع هر يك از امراي صده ها مشخص است ديگر هيچيك از امرا حق تصرف در اقطاع خود ندارند و نميتوانند بر ايشان برات بنويسند افراد چريك نيز بهمين وجه بايد از تعدي به رعايا خودداري نمايند و در صورت خلاف سياست خواهند شد. پس از ابلاغ اين مقررات غازان خان لشكريان را سان ديد و بعد از افزودن عده ٔ ايشان جمعي را به محافظت سرحدات فرستاد و قرار گذاشت كه هر سه ماه يكبار قشون را سان ببيند و اسلحه و زين و برگ افراد را تفتيش نمايد. «نقل است كه در اواسط ايام سلطنت آن پادشاه عالي همت را معلوم شد كه بواسطه ٔ منازعت و مخالفتي كه در ميان اولوس جوجي خان و جغتاي و اوگداي واقع است به هر وقت خيلخانه هاي يكديگر را غارتيده عيال و اطفال را اسير مي گيرندو به تجار و مردم تازيك ميفروشند، عرق و غيرت و عصبيتش در حركت آمده فرمود كه چگونه جايز باشد كه اولاد جماعتي را كه از نسل اقوام مغول بوده باشند و چندين گاه چنگيز خان را كوچ داده در پيش تازيكان خدمت كنند، حكم فرمود كه هر مغول بچه كه به معرض بيلي درآورندجهت خاصه ٔ ايلخاني بخرند و ايشان را به خدمت آستان سلطنت آشيان بازدارند و در عرض دو سال نزديك به يك تومان مغول بچه خريده شد و ولايت مراغه در وجه اقطاع لشكر زرخريد تعيين يافته عمارت آن تومان بپولاد چنگ سانگ مفوض گشت . (حبيب السير ج 3ص 103).
13- پيش از سلطنت غازان خان جماعتي از اسلحه سازان هر سال مقداري علوفه و مقرري ميگرفتند تا جهت قشون خاصه ٔ ايلخاني اسلحه ترتيب دهند ولي بواسطه ٔ هرج و مرج كارها بهيچوجه آن مقدار اسلحه اي را كه بايد در سال بسپارند تحويل نميدادند. غازان خان مستمري عموم ايشان را قطع كرده و امر داد كه از كمانگران و تيرتراشان و شمشيرسازان هر سال صد دست اسلحه تحويل دهند و نرخ روز قيمت بگيرند ومرد اميني را تعيين نموده تا هر سال آن مقدار اسلحه را از ايشان بگيرد و ماليات يك ولايت را براي پرداخت وجوه اسلحه معين ساخت و به اين تدبير هر سال 10000 مرد مسلح حاضر ميشد در صورتي كه پيش از او دو برابر وجه به مصرف ميرسيد و دو هزار نفر نيز مسلح نميشد.
14- يكي ديگر از جمله ٔ اصلاحات غازاني ترتيب تاريخ ايلاني يا تاريخ غازاني است و اين كار را او براي تطبيق سنوات قمري با سنوات شمسي كرده چه بواسطه ٔ عقب افتادن نوروز و پيدا شدن سيزده سال اختلاف بين سالهاي شمسي و قمري در عهد غازان اين پادشاه در 13 رجب سال 701 قمري و شمسي را كه از عهد معتضد خليفه ٔ عباسي و ديالمه ديگر با يكديگر تطبيق نشده بود تطبيق كرده و روز فوق را ابتداي تاريخ جديد قرار داد ولي اين تاريخ دوامي نكرده و بزودي از ميان رفت .
ابنيه ٔ غازاني - غازان خان يكي از سلاطين آبادكننده و باني است و ابنيه و عمارات بسيار ساخته . رسم ايلخانان مغول اين بود كه جسد ايشان را در محلي مخفي و دور از آبادي و زراعت بخاك مي سپردند و آنجا را قرق ميكردند. غازان خان كه به دين اسلام مشرف شده بود خواست به بزرگان ديني و سلاطين اسلامي تشبه كرده در حيات خويش مقبره اي جهت خود بنا نمايد و اوقافي جهت آن قرار دهد تا صلحا و زهاد و عباد از ممرآن زندگي كنند و او را پس از مرگ بذكر خير ياد نمايند. به همين منظور در محل شام تبريز كه بعدها شنب غازان يا شام غازان خوانده شد و در سه ربع فرسخي جنوب تبريز قرار داشت قبه اي ساخت كه از عجايب ابنيه ٔ اسلامي و بزرگترين و عظيم ترين قبه اي بوده است كه تا آن تاريخ در ممالك اسلامي ساخته نشده بناي قبه در سال سوم سلطنت غازان شروع و در 702 به انتها رسيده است . ضخامت ديوارها برابر با سي و سه آجر چسبيده به يكديگر بوده و هر كدام از آن آجرها نيز ده من وزن داشته است و 14000 عمله كه 13000 نفر آن مستمراً و 1000 ديگر به عنوان كمك استخدام شده بودند در ساختن آن شركت كرده اند. ارتفاع قبه 10 گز و طاس قبه 40 گز و محيط آن 1530گز بوده و شكل دوازده ضلعي داشته و بر هر ضلع آن صورت برجي را نقش كرده بودند. كتيبه ها و داخل و خارج قبه به نقوش و خطوط بسيار نيكو مزين و تنها سيصد من لاجورد در نقش سقف آن بكار رفته بود و در اندرون قبه هشتاد قنديل زرين و سيمين كه وزن هر يك از آنها به پانزده من ميرسيده آويخته بودند و يكي از قنديلهاي طلاي آن هزارمثقال وزن داشت . بعد از انجام بناي قبه ٔ غازان در ايران و عراق املاك مخصوصي وقف قبه نمود و توليت آنجا را به خواجه سعدين الدين ساوجي و خواجه رشيدالدين فضل اﷲ سپرد سپس در اطراف قبه ابنيه ٔ ذيل را نيز ضميمه آن بنا نمود: 1- مسجد جامع. 2- مدرسه ٔ شافعيه . 3- مدرسه ٔ حنفيه . 4- خانقاه جهت دراويش . 5- دارالسيادة جهت اقامت سادات . 6- رصدخانه . 7- دارالشفاء. 8- بيت الكتب . 9- بيت القانون جهت گذاردن دفاتر و قوانين كه غازان خان وضع كرده بود در آنجا. 10- بيت المتولي كه يكنفر متولي در آنجا مأمور تدبير منزل و ترتيب مصالح مردم و منزل دادن ايشان بود. 11- حكمتيه جهت اقامت حكما و تعليم حكمت . 12- بستان و قصر عادليه . 13- حوضخانه و حمام . غازان خان جهت مقبره چند نفر حافظ قرآن و جهت دارالسيادة و خانقاه و حوضخانه و حمام خدام جهت دارالكتب چند نفر كتابدار و جهت مدارس و حكمتيه و رصدخانه استادان و مدرسين متعدد و براي دارالشفا اطباء و كحالان چند معين نمود كه وظيفه اي مرتب بگيرند و مستمراً بر سر خدمت باشند بعلاوه شرط كرده كه در خانقاه هر صبح و شام فقرا و مساكين را غذا دهند وماهي دو نوبت صوفيان گرد يكديگر فراهم آمده و به رقص و سماع مشغول شوند. عايدات اوقاف املاكي كه غازان وقف اين ابنيه و اماكن كرده بود در سال به صد تومان مغولي (دو كرور) ميرسيد و ديوان خاصه جهت وصول و ايصال اين عايدات ترتيب داده و اداره ٔ آن به عهده ٔ دو نفر از امراي بزرگ خود يعني قورتيمور و ترنغاي محول كرده بود. شروط وقفنامه از اين قرار بود «ركنه ٔ هر جماعت از سادات و علما و حكما كه افضل و اكمل عصر باشنددر بقاع مذكوره صاحب منصب و موظف گردند و همواره متوطن بوده بي ضرورت شرعي غيبت ننمايند. ديگر آنكه هر جماعت بعد از فوت واقف هر كس از امراء مغول و اشراف تازيك او را زيارت كند خدام مقبره ٔ منوره آن كس را به كوشك عادليه كه نزديك بقعه ٔ مذكوره بود برده از حاصل موقوفات ضيافت نمايند. ديگر آنكه هر سال در روزي كه واقف وفات يافته باشد آشي بزرگ ترتيب نموده علما واعيان تبريز در مجاور آن بقاع مذكوره و ارباب استحقاق را جمع گردانند تا ختم قرآن نمايند. ديگر آنكه درليالي جمعه در مسجد جامع و مدارس خانقاه حلوا پخته به ساكنان آن بقاع دهند و همچنين در عيدين و ساير ايام و ليالي متبركه حلوا و اطعمه ٔ لذيذ ترتيب نموده وبه مجاوران و مسافران بخش كنند و ديگر آنكه پنج نفرمعلم و پنج نفر معبد تعيين فرموده كه در مكتب نشسته پيوسته صد نفر كودك يتيم را قرآن تعليم دهند و وجه معيشت معلم و متعلمان را از اوقاف واصل گردانند و مقرر كرد كه هر كودكي كه قرآن تمام كند چه مبلغ به معلم هديه دهند و چه مبلغ خرج ختان او نمايند و فرمود كه جهت مكتب خانه هر سال صد مجلد مصحف مجدد بخرند و پنج ضعيفه را جهت غمخواري صبيان مواجب دهند ديگر آنكه هر سال دو هزار ثوب پوستين از پوست گوسفند خريده به مستحقان رسانند ديگر آنكه اطفالي را كه بعضي از ضعفابر درهاي بقاع و سرهاي راه مياندازند بردارند و دايه به اجرت گيرند كه تعهد حال ايشان نمايد و ساير مايحتاج طفل را تا وقت وصول به سن رشد و تميز سرانجام كنند ديگر آنكه هر غريبي كه در تبريز بميرد و از وي چيزي نماند تجهيز و تكفين نمايند. ديگر آنكه در سالي ششماه كه هوا سرد باشد چند خروار گندم و ارزن بر بامهاي بقاع مذكوره ريزند تا طيور برچينند و هيچكس آن مرغان را نگيرد و هر كه قصد نمايد به لعنت الهي گرفتار باشد ديگر آنكه هر سال پانصد بيوه زن عاجزه را دو هزار من پنبه ٔ محلوج دهند چنانچه حصه ٔ هر يك چهار من باشد. ديگر آنكه متولي اميني در تبريز نصب كنند تا هر گاه غلامي يا كنيزكي ظرفي را كه جهت آب كشيدن برداشته باشد بشكند و از مالك خود بترسد آن را عوض خريده به وي دهند. ديگر آنكه از هر جانب تبريز تا هشت فرسخ شوارع از سنگ پاك كنند و بر انهار كوچك پُل بندند تا فقيران بسهولت عبور توانند كرد و هفت وقفيه مشتمل بر مشروط مذكوره قلمي فرموده آنها را به خطوط قضاة وعلماء مسجل ساخت و بكي را به متولي موقوفات سپرده ديگري را به مكه ٔ معظمه زادهااﷲ تعظيماً ارسال داشت وقضيه ٔ سيم را در دارالقضاة تبريز نهاده به محافظت آن امر نمود. چهارم تعلق به قاضي بغداد گرفت و سه قضيه ٔ ديگر را نزد اشراف اطراف فرستاد تا نگاه دارند به مصلحت آنكه اگر يكي غايب يا مندرس گردد ديگري باشد كه مضمون معلوم توان كرد و مقرر نمود كه هر چند گاه قضات بغداد و تبريز در ضمن مرافعه ٔ شريفه ٔ شرعيه بر وقفيت آن املاك و صحت شروط آن وقف حكمي مجدد نمايند وبر حكم خود گواهان تازه گيرند و نيز فرمود كه بعداليوم هر كس به منصب قضا منصوب شود در اول شروع به تسجيل آن وقفيه بپردازد آنگاه فيصل ساير قضايا را پيش نهاد همت سازد. (حبيب السير ج 3ص 108). غير از ابنيه ٔ فوق غازان خان تمام شهر اوجان را در تاريخ 698 هَ . ق .از نو بنا كرد و بازارها و حمام هاي جديد در آنجا ساخت و خانقاهي نيز در همدان بنا نمود و دورادور تبريزو شيراز را بارو كشيد و قلعه ٔ تبريز را در سال 702 تعمير نمود طول باروي تبريز 54000 قدم (قريب چهار فرسخ و نيم ) و عرض آن 10 گز و نيم بود و پنج دروازه ٔ بزرگ و هشت دروازه ٔ كوچك داشت . (نقل از تاريخ مغول تأليف عباس اقبال با تلخيص و اختصار در بعضي موارد).
شرح حال غازان خان باختصار - در تواريخ مسطور است سلطان محمود غازان خان بن ارغون خان بن اباقان خان بن هلاكو خان بن تولي خان بن چنگيز خان در 19 ربيع الاَّخر سنه ٔ 670 هَ . ق . متولد شده و در زمان پدرش ارغون خان در خراسان قائمقام پدر و حفظ و حراست آن ولايات با غازان خان بود پس از فوت ارغون غازان خان در اوايل شعبان 694 در حضور شيخزاده صدرالدين ابراهيم حموي كلمه ٔ توحيد به زبان آورد و به دين شريف اسلام مشرف گشت . در دهم ذيحجه ٔ همان سال به تبريز وارد و استقبال شاياني از طرف علماء و رجال و بزرگان شهر تبريز بعمل آمد و در تبريز در همان روز به تخت سلطنت ايلخاني جلوس كرد.از سلاطين مغول اول شخصي كه دين حنيف اسلام را قبول كرد غازان خان بود اگر چه قبل از آن (تكوداراغول ) كه بعداً به سلطان احمد موسوم گشت ظاهراً اسلام را قبول كرده بود ليكن اسلاميت او اسم بي مسمي بود و مراعات احكام دين را نمي كرد ولي غازان خان ظاهراً و باطناً صورةً و سيرةً مسلمان شد و پس از قبول مذهب اسلام از مؤمنين و مشوقين جدي مذهب اسلام گرديد و در تمام عمر در رعايت مراسم و آداب دين اسلام و اقامه ٔ شعائر آن ميكوشيد. اولين فرماني كه صادر كرد فرماني بود داير به وجوب قبول مذهب اسلام براي مغولان من تبع خود در تمام مملكت و اجراي احكام دين اسلام ميان مردم و رعايت عدل و داد و منع امراء و اكابر از ظلم و جور سپس فرمان داد در سراسر مملكت كليساهاي مسيحي و معابد يهود و بتخانه و آتشكده ها را ويران و مبدل به مساجد كنند. بتهاي شكسته را بر سر چوبها بسته در شهر ميگردانيدند آئين دين اسلام را در هر نقطه ٔ مملكت مجري كرد حكم كرد شرب شراب و بدمستي در شارع عام قدغن شود و متمرد را در گذرگاهها بگردانند و به درخت ببندند تا عابرين بر او توبيخ كنند و به سايرين عبرت شود پس از اقامت چندي در تبريز به قراباغ رفت و در آنجا قوريلتائي تشكيل داد و از شاه زادگان و خوانين مغول بيعت گرفت بارديگر با جلال و شوكت تمام در آنجا جلوس كرد و جشن بزرگي به عمل آورد و در مجلس جشن به نوروز كه از امراي بزرگ مقام بود خطاب كرد كه از او چيزي بخواهد امير نوروز زانوي ادب بزمين نهاده و استدعا كرد كه در آلتمغاها كلمه ٔ شهادتين ثبت شود غازان خواهش او را قبول كرد و فرمان داد به اجراي آن مبادرت شود امر كرد در ابتداي فرمانها و مكاتيب «بسم اﷲ الرحمن الرحيم » نوشته شود و در اول فرمانهاي خودش هميشه اين كلمات نوشته ميشد «بسم اﷲ الرحمن الرحيم بقوة اﷲ تعالي و ميامن ملت محمدي فرمان سلطان محمود غازان » پس از دو سال واندي اقامت در قراباغ و تمشيت امور آن صفحات به اوجان آمد و بنيان عمارت عالي را فرمان داد و در آنجا وزارت را به خواجه سعدالدين آوجي و نيابت آن را به خواجه رشيدالدين فضل اﷲ داد و اين دو نفر به مساعدت يكديگر ممالك غازاني را اداره ميكردند. در سنه ٔ 697 هَ. ق . به تبريز آمد و بناي عمارت شنب غازان و ساختمان آن را امر داد و در سنه ٔ 699 هَ . ق . با چندين هزارلشكر از تبريز بقصد تصرف شام حركت كرد و از راه مراغه و اربل و موصل خود را به كنار فرات رسانيد در چندين محل جنگهاي سختي به وقوع پيوست در نتيجه مظفر و منصور گشت و شامات را فتح و چندي در آن صفحات اقامت كرد و بسبب گرمي هوا در 15 رمضان 699 از شام بازگشت وبه مراغه آمد پس از ديدن رصد مراغه مايل شد كه در تبريز نيز رصدخانه ٔ بزرگي ايجاد كند چنانچه نظير و شبيه آن در عمارت شنب غازان بنا كرده بود. پس از مراجعت از شام در بعضي نواحي آن ولايت بر عليه غازان علم عصيان برافراشتند. در غره ٔ محرم 700 بار ديگر حمله و هجوم به طرف شام آغاز كرد قبلاً امير قتلغشاه را به مقدمه ٔ عساكر خويش روانه ٔ شام كرد و خود از راه حلب به حوالي شام رسيد چندين فقره جنگهاي خونيني با سپاهيان ملك ناصر بوقوع پيوست و چون كاري از پيش نرفت استخلاص آن ولايت را به عهده ٔ جلادت و كارداني امير قتلغشاه و چوپان بيك سپرد و خود مراجعت كرد. ملك ناصر با سپاه فراوان بر سر آنها تاخت و قشون مغول را منهدم كرد. در جمادي الاَّخر 702 در نزديكي حله از فرات گذشته وبه كربلا وارد شد و پس از زيارت مشهد حضرت امام حسين عليه السلام و تقديم بعضي از هدايا و نذورات به آستانه ٔ حسيني در رجب آن سال به منزل عانه رسيد و در همين محل بود كه شهاب الدين اديب عبداﷲ مؤلف تاريخ وصاف تاريخ خود را بتوسط خواجه رشيدالدين فضل اﷲ به حضور غازان خان رسانيد و مورد انعام و مرحمت سلطاني واقع شد. پس از چندي توقف در آن نواحي به طرف عراق رهسپارشد و از عدم پيشرفت كار و شكست قشون در شامات غم و غصه بر وجودش مستولي گشت و در ساوه ناخوش شد و در آن جا چندي اقامت كرد تا اندكي بهبود يافت . از آنجا به ري آمد و مجدداً حالش منقلب گرديد ناچار چند روزي اقامت و استراحت فرمود سپس از آنجا به طرف قزوين روانه شد. در 11 شوال سنه ٔ 703 در حوالي قزوين پس از نه سال و اندي سلطنت در سي وسه سالگي جان به جان آفرين تسليم كرد. جنازه ٔ او را با جلال و احترام تمام از آنجا به تبريز آوردند و در خوابگاه ابدي خود و در زير گنبد شنب غازان بخاك سپردند. تاريخ وفات او را مؤلف تاريخ وصاف چنين گفته :
خان عادل شاه غازان سايس قانون ملك
ظل حق خورشيد دولت خسرو ميمون خصال
آنكه رايش مر جهان را نص بودي بي خلل
و آنكه سهمش مر عدو را مرگ بودي بي قتال
آنكه از او بود با فر و فروغ و نور و زيب
تخت و افسر تيغ و خنجرگنج و گوهر ملك و مال
روز يكشنبه و قد قيل الاحد يوم البنا
يا الف بگذشته از شوال سال جيم و ذال
رفت از اين عالم و ان الدهر يفني بعد حين
سوي آن گيتي و ان الدهر حال بعد حال .
غازان خان با اينكه عمرش كم و مدت سلطنتش كوتاه بود اصلاحات بسيار و قوانين بيشمار در مملكت جاري و متداول كرد. قواعد و قوانين غازاني مشهور و در كتب تواريخ مفصلاً مسطور است شمه اي از قوانين مفيد و برجسته ٔ آن پادشاه با عدل و داد بطور خلاصه در اين مقاله نگاشته ميشود: نوشته اند غازان خان بسيار عادل و مرد هنرمند و جنگ آزموده و فوق العاده جسور و به فنون لشكركشي و مقابله ٔ با دشمن آشنا بود علاوه بر زبان مغولي و چيني و فارسي اطلاع كمي به زبان عربي داشت اهل فضل و ادب و حكمت را دوست ميداشت اغلب در محاضر علما و ادبا مي نشست و با ايشان در باره ٔ مذاهب مختلفه مباحثه ميكرد. از اديان و مذاهب ملل اطلاع كافي داشت . بعضي از صنايع مختلفه از قبيل معماري و نقاشي و آهنگري و اسلحه سازي بلد بود عشق و علاقه ٔ مفرطي به عمران و آبادي داشت ابنيه و آثار بسياري در تمام مملكت از خود بيادگار گذاشت . از قوانين برجسته و مفيد او يكي اين بود كه قانون مرور زمان را در مملكت جاري كرد هر دعوي يا قباله اي كه سي سال از تاريخ آن گذشته بود عدم رسيدگي آن را به قضات فرمان داد و يرليغي صادر كرد: هر قاضي كه قباله يا حجتي نو بنويسد بايد كه قباله ٔ كهنه را در طاس عدل ۞ بشويد و قباله اي كه تاريخ كتابت آب از سي سال گذشته باشد هم در آن طاس نابود گرداند و هر قاضي كه خلاف كرده دعاوي سي ساله را رسيدگي كند مستحق تعزير و تأديب و مستوجب عزل است و نيز حكم كرد كه منشيان ديواني سواد كليه ٔ احكام و يرليغها را كه به امر غازان صادر ميشد در دفتر مخصوص ثبت و ضبط و با آلتون تمغا ۞ مهر كنند و نام اين دفتر رسمي «قانون الامور» بود و نيز حكم كرد بايد كه غير كتاب دارالقضا هيچ كاتبي به كتابت قبالجات و اسناد قيام نكند و قضات نيز كاتبان خود را منحصر سازند و ديگري را اجازت اين كار ندهند و هر كاتبي كه حجتي نويسد كه داد آن تا صد دينار باشد يك درم (درهم ) حق الكتابة بستاند و اگر معامله از صد دينار زياد باشد يك دينار اجرت گيرد و بيشتر نطلبد و نيز حكم كرد قاضي را هيچ آفريده از حكام و امراء و وزراء به خانه ٔ خود نطلبد و هر كس جهت فيصل قضايا به دارالقضا رود و قاضي به هيچ علت و بهانه از مردم چيزي نگيرد و ديگر آنكه اگر ظاهر شود كه وكيلي از متخاصمين چيزي ۞ گرفته او را ريش تراشيده تعزيز و تشهيد كنند و هر قاضي كه بخلاف اين فرمان واجب الاذعان عمل كند به عقبات ايلخاني معاقب گشته معزول كنند. يكي ديگر از قوانين مفيده ٔ غازاني توحيد اوزاني و مقادير در تمام كشور بود يرليغي صادر كرد و سواد آن را به تمام ولايات فرستاد كه سنگهاي وزنه ٔ زر و سيم و كيل اوزان خواربار و غيره در هر جاي مملكت مساوي و متحدالوزن باشد و وزنه ها از آهن بسازندو مهر كنند و فرمان داد سكه هاي مغشوش را در سراسر مملكت جمعآوري كنند و بشكنند و عوض آنها سكه هاي زر و سيم تمام عيار ضرب كنند. يكي ديگر از قوانين غازاني تطبيق سال شمسي با قمري بوده و نيز ايجاد تاريخ ايلخاني كرد و اول سال 701 هَ . ق . را اول سال تاريخ ايلخاني قرار داد مدت زماني همين تاريخ ايلخانيه متداول بوده و در بعضي از سكه هاي ايلخاني نيز تاريخ ايلخانيه ضرب شده ليكن بعد از فوت غازان خان و مدت كمي بعداز آن اين تاريخ از ميان رفت . (نقل از نشريه ٔ دانشكده ٔ ادبيات تبريز شماره ٔ 2 و 3 سال دوم ). و رجوع به الدررالكامنه ج 3 چ حيدرآباد هند صص 212 - 214 و غزالي نامه ص 696 و جامعالتواريخ صص 2 - 6 و ص 10، 18، 27، 28، 41، 42 و صص 48 - 50 و ص 60، 68، 79، 91، 144، 160، 325 و شدالازار صص 321 - 332، 459، 544، 546 و تاريخ گزيده صص 424 - 446 و ص 486، 533، 534، 546، 556، 582، 590، 591، 595، 618، 619، 792، 793، 806، 812، 818، 838 و فهرست تاريخ غازاني تأليف رشيدالدين فضل اﷲ حبيب السير ج 1 ص 390 و حبيب السير چ طهران ج 2 صص 44 - 58 و 66 و ص 68، 88، 103، 118، 189 و نزهةالقلوب چ اروپا ج 3 ص 27، 32، 53، 76، 80، 91، 283 و تاريخ ادبيات ايران شفق ص 14، 32، 266 و تاريخ ادبيات ادوارد براون ج 3 ص 19، 37، 41 - 49، 55، 84 - 91، 100، 102، 124، 127، 178، 196، 383، 426. و رجال حبيب السير ص 22، 25، 29 و مرآت البلدان ج 1 ص 393. و تاريخ عصر حافظ قاسم غني ج 1 ص 65 و 67 و قاموس الاعلام تركي و تاريخ سيستان چ بهار چ طهران صص 397 - 406 و كلمه ٔ شنب غازان شود.





نوع مطلب : غازان خان.، 
برچسب ها :

ارسال شده در تاریخ : جمعه 15 اردیبهشت 1391 :: توسط : مهدي فرشي پيرا
درباره وبلاگ

مدیر وبلاگ: مهدي فرشي پيرا
منوي اصلي
موضوعات
آرشيو مطالب
مطالب اخير
پیوندها
پیوندهای روزانه
صفحات جانبی
آمار وبلاگ
کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :
جستجو